-
آخ جون دعوا...
22 تیر 1390 17:08
وضعیت دعواهای خیابانی دعوا چیز خوبی نیست؛ وگرنه وسط آن حلوا پخش میکردند. خدا به انسان عقل داده که با همنوع خودش با منطق و استدلال صحبت کند؛ حالا یا قانع میشود یا که میزنی لهش میکنی!... نه آقا، چی چی را میزنی لهش میکنی؟... مگر شهر هرت است؟ ما همین طور بر سبیل شوخی یک چیزی گفتیم تا واکنش شما را بسنجیم که سنجیدیم....
-
آخ که امشب...
22 تیر 1390 02:07
تخته پشتم یکسره یخ کرده است هر چقدر که لباس می پوشم فایده ندارد من سردم اینجا سرد است این آتش بخاری هم مرا گرم نمی کند قرص می خورم که بخوابم قرص می خورم که زمان بگذرد قرص می خورم که بمیرم. هه ولی مردنی در کار نیست فقط رخوت است که به سراغم می آید نه حتی خواب. این قرصها هیچ کدام دردی از من دوا نمی کند این چمدانهای بسته...
-
پ ن پ های من (3)
20 تیر 1390 00:23
رفتم واسه ثبت نام رانندگی زَنه میگه واسه آموزش اومدین !؟؟!! گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ پول میدم که منو سوار ماشینتون کُنین بشینم رو پای راننده قان قان کُنم میخوایم بریم خونه ی جدیدمون ، مامانم میگه این همه اثاثو باید با کامیون ببریم ؟!! میگم : پ نه پ ! راست کلیک کن ، کات کنشون ، برو تو خونه جدیده پیست کن زنگ زدم فست...
-
چراهای من...
19 تیر 1390 23:14
۱.چرا تو خونه 40 متری ال سی دی ۵٢ اینچی میذارن؟ ۲.چرا از در که میخوان رد بشن تعارف میکنن ولی سر تقاطع ها به هم رحم نمیکنن؟ ۳.چرا تو شهروند چشم میدوزن به سبد همدیگه؟ ۴.چرا از تو ماشین پوست پرتغال می ریزن بیرون؟ ۵.چرا تو اتوبان وقتی به ماشین جلویی می رسند چراغ میدن؟ ۶.چرا وقتی می رن شلوار بخرن مغازه های کفش فروشی رو هم...
-
خدایا کمی عدالت...
18 تیر 1390 23:33
اگر من با گوگل ارث در اینترنت کعبه را پیدا کرده و ماوس را هفت بار دور آن بچرخانم، و این همه پول خانواده هاى بدبخت ایرانى را خرج رفتن آنجا نکنم و در شکم گنده پادشاهان کثیف عربستان نریزم.؟؟؟.. حج حساب میشه یا نه ؟ من حاجی میشم یا نه...?? دلم لک زده برا یک کم خرد ایرانى ......اما کو خرد ....؟؟؟ تا دلت بخواد بجاش خرافه...
-
پ ن پ های من (2)
18 تیر 1390 13:38
ساعت سه نصفه شب زنگ زده، میگه خواب بودی؟ پ نه پ پای تلفن وایستادم منتظر خبر مرگ تو بودم از خواب بیدار شدم بابام اومده میگه بیدار شدی ؟ پــ نه پــ خوابم خودمو زدم به بیداری ! زنگ زدم خونه ی خالم میگم خونه اید؟میگه میخواین بیاین اینجا؟پـــ نـــ پـــ دارم حضور غیاب میکنم! زنگ زدم میگم مامان بیا منو گرفتن… میگه خاک تو سرم...
-
افسوس به...
17 تیر 1390 18:25
یکی از شعب بانک ملی ایران، فقط برای استفاده بانوان! خوب به سلامتی خیالشون راحت شد دیگه یعنی الان زنان با خیال راحت می تونند برند بانک؟؟؟ لابد فردا هم وسط پیاده روها یه میله میزارند میگن مردا این طرف، زنا اون طرف!!!! اصلا یه بارکی بیان کشور رو به دو قسمت زن و مرد تقسیم کنند خیال همه رو راحت کنند... یعنی مشکل فساد جامعه...
-
فقط چسبیدهایم به حجاب...
17 تیر 1390 18:07
نه به جوان شخصیت دادهایم، نه مشکلش را حل کردهایم، فقط چسبیدهایم به حجاب جوانان حجت الاسلام ناصر نقویان خانواده را اصلی ترین رکن در تربیت نسل ها می داند و نقبی هم به رفتارهای صدا و سیما و برخورد نیروی انتظامی می زند.بخشی از این گفت و گوی تفصیلی را می خوانید: *ما نه مشکل فرهنگی را حل کرده ایم، نه به جوان شخصیت داده...
-
پ ن پ های من
17 تیر 1390 12:06
تو صف نانوایی بودم یارو اومده میگه آقا اینجا صف نانوایی؟ گفتم پَ نَ پَ داریم قطار بازی میکنیم هوهو چی چی ! حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟ می گه حمومی ؟ می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟! نــه میخوام دست بکشم...
-
مدت زمان عمر ما...(داستان)
13 تیر 1390 23:19
اسکندر روزی به یکی از شهرهای ایران (احتمالاً در حوالی خراسان) حمله می کند، با کمال تعجب مشاهده می کند که دروازه آن شهر باز می باشد و با این که خبر آمدن او به شهر پیچیده بود، مردم زندگی عادی خود را ادامه می دادند. باعث حیرت اسکندر بود زیرا در هر شهری که صدای سم اسبان لشکر او به گوش می رسید عده ای از مردم آن شهر از وحشت...
-
دلم تغییر می خواهد
11 تیر 1390 19:16
تعویض یا تبدیل نمی خواهم / دلم " تغـییر " می خواهد ! تغییری که درونم را دگرگون کند روشن کند امیدوار کند چیزی که ابدی باشد و برای یک بار هم که شده بیشتر از " یک لحظه " دوام داشته باشد ! با خودم می گویم شاید .... شاید هنوز وقتش نرسیده کسی چه میداند شاید هنوز راه رسیدن را پیدا نکرده اما حسی به من می...
-
شوخی بچه گانه و دردناک
9 تیر 1390 23:00
دانلود کلیپی تاسف بار از یک شوخی بچه گانه فقط برای افراد (+18) برای دانلود بر روی لینک زیر کلیک کنید. دانلود بعد از دیدن کلیپ لطفا نظرتون را هم بنویسید. منتظر نظرات شما هستم.
-
آخرین رفیق
8 تیر 1390 13:11
زانوهامو بغل کرده بودمو نشته بودم کنار دیوار دیدم یه سایه افتاد روم سرم رو آوردم بالا.نگاه کرد تو چشمام، از خجالت آب شدم تمام صورتم عرق شرمندگی پر کرد... گفت:تنهایی گفتم:آره گفت:دوستات کوشن؟ گفتم: همشون گذاشتن رفتن گفت: تو که می گفتی بهترین هستن! گفتم:اشتباه کردم گفت: منو واسه اونا تنها گذاشتی گفتم:نه گفت:اگه نه،پس...
-
اندر معایب مجردی رفتن به بازار
6 تیر 1390 15:14
ر وزی از ایام ما قصد کردیم برای خرید مایحتاج سالیانه به یکی از بازارهای شهرمان مراجعه نماییم. بعد از گشت و گذار مفصل در بازار کم کم احساس خستگی بر ما غالب گشت! نگاهی به اطرافمان انداختیم و خوشبختانه مقادیر زیادی صندلی را مشاهده کردیم که در گوشه کنار بازار قرار داشت پس به سمت یکی از صندلیها حرکت نمودیم! اما هنوز...
-
زن
5 تیر 1390 14:49
زن . . بسیار زیبا هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که .......... اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی...
-
رای دادن
4 تیر 1390 11:16
سلام خدمت تمام خوانندگان عزیز فقط با دو کلیک لطف خود را شامل حال ما کنید! وبلاگ برتر در تاپ بلاگر برای حمایت از ما در وبلاگ برتر ماه فقط کافیست روزی یکبار رای بدهید. با تمام وجود سپاسگذارم
-
شکستنی تر از شیشه ، سخت تر از الماس
2 تیر 1390 14:57
روزگار عجیبست؛ دو رویی ها ،گسستن ها و تا ابد رفتنها. و در این تاریکی روزهای روزمرگی کیست که یاری و همراهییم کند... کیست که بر درد بی درمان شکسته شدن مرهم و دوایی گذارد ... قلبم شکسته تر از همیشه و چشمهایم پر بارانتر از تمام ابرهای بهاریست چرا دنیا با تمام زیباییها در نظرم اینقدر بوچ بی ارزش شده احساس میکنم که به انتها...
-
لعنت به این زندگی...
1 تیر 1390 23:34
پیشه ام نقاشیست: گاه گاه قفسی میسازم با رنگ؛ میفروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانیست دل تنهاییتان تازه شود. چه خیالی، چه خیالی، … میدانم پرده ام بیجان است. خوب میدانم، حوض نقاشی من بی ماهیست. هر کجا هستم باشم آسمان مال من است. پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است. چه اهمیت دارد گاه اگر میرویند قارچ های...
-
عمرا" اگه لنگشو پیدا کنی!!!
1 تیر 1390 18:50
عمرا" اگه لنگشو پیدا کنی..!!! فقط 1% جمعیت دنیا رو داریم، اون وقت 30% کشتههای سوانح هوایی دنیا ایرانیاند..!! ساعت دوازده شب برف میاد... بعد یهو ابرها میرن..! برفا آب میشن... کم مونده دیگه خورشیدم نصفه شبی طلوع کنه..!! چندتا بچه دور هم جمع شدن.. مثلا دارن میجنگن، رفتم پیش شون بهشون میگم:اسم چند تا پهلوان...
-
رسما از بزرگسالی استعفا میدهم!!!
1 تیر 1390 11:58
بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم. می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است. می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم! می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم . می خواهم درون یک...
-
دانشجو کیست ؟
30 خرداد 1390 00:00
از دید مسئولین بالا مقام دانشگاه : - مهمترین رکن یک دانشجوی نمونه ، پرداخت به موقع شهریه است . - در مرحله اول ثبت نام دو چیز کافیست اول پذیرفته شدن و دوم فیش واریزی شهریه ، بقیه مدارک باشه برای بعد ( پول مهمه ) - دانشجو فردی است که باید به موقع و قبل از استاد سر کلاس حضور داشته باشد - نگاه او قبل از کلاس به کفشهایش و...
-
جملاتی آموزنده برای اندیشیدن
29 خرداد 1390 09:04
1. همیشه حرفی را بزن که بتوانی بنویسی، چیزی را بنویس که بتوانی امضایش کنی و چیزی را امضا کن که بتوانی پایش بایستی. 2. آنانکه تجربههای گذشته را به خاطر نمیآورند محکوم به تکرار اشتباهند. 3. وقتی به چیزی میرسی بنگر که در ازای آن از چه گذشتهای. 4. آدمهای بزرگ شرایط راخلق میکنندو آدم های کوچک از آن تبعیت میکنند. 5....
-
امنیت واهی...
28 خرداد 1390 09:31
به چند زن و دختر در اصفهان تجاوز میکنند، با شیشهی نوشابه به صورت روحانی کمک دهنده میزنند، با اسید زورگیری میکنند، در ورامین گروگانگیری میکنند، در کرمان کسی به شانزده زن تجاوز میکند، در خرمآباد دست و پای پیرزنی میبندند و او را خفه میکنند و اموالاش را میبرند، در مشهد تکنسین اورژانس را زخمی میکنند، بچهها را...
-
یاد باد آن روزگاران یاد باد
27 خرداد 1390 13:32
بالاخره تموم شد! یکسال خستگی و استرس کار و آزمون ،تماس و جلسه کانون قلمچی هم با تمام خوبی ها و بدی هایش با تمام دعواها،ناراحتی هایش و ضدحال ها و شوخی های همکاران و مدیرانش تمام شد. دیگه نه ازصبح جمعه سحرخیزی خبری هست نه از شیفت های خسته کننده! دیگه نه از بخش نامه های گاه و بیگاه خبری هست نه از تماس های وقت و بی وقت!...
-
دلگیرم
26 خرداد 1390 18:23
دلگیرم از دست خودم .... دلگیرم از دست دنیای خودم. دلگیرم از دور و وری هام تو دنیای خودم. دلگیرم از خدای خودم. دلگیرم از افرینش بی دلیل خودم. دلگیرم از اینکه هیچ کس حرفم رو درک نمیکنه. دلگبرم از بد رفتاری های قبلم که باعث شدن که کسی الانم رو درک نکنه. دلگیرم از گذشته ی سیاه خودم که باعث شده اطرافیام فکر کنن همه ی حرفام...
-
دخترکی که در خیابان ها ماشینها را میبوسد
26 خرداد 1390 00:29
حالا دیگر دیدن بچههایی که در سطح شهر در حال تکدیگری هستند برای ما به یک تصویر عادی تبدیل شده است. دختر و پسر فرقی نمیکند؛ در طول روز از نوزاد گرفته تا کودک ۱۲ ساله را میبینیم که در خیابانهای شهر به روشهای مختلف گدایی میکنند. تاکنون منتقدان اجتماعی و روزنامهنگاران درباره ظلمی که به کودکان میشود، بسیار...
-
به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام
25 خرداد 1390 17:01
کلیپ های ولادت حضرت علی علیه السلام نواهنگ های ولادت امام علی علیه السلام کتابخانه علوی امام علی مرجع فکری خلفا و منتقد آنان(فرآوری) درخشش نور در کعبه دل ها(فرآوری) آیات وارده در شأن علی علیه السلام در منابع اهل سنت جلوگیری از گسترش فضایل حضرت علی علیه السلام خدمات اجتماعى حضرت در دوران فترت پیوند برادرى با پیامبر صلی...
-
آرامش در سختی
23 خرداد 1390 10:45
پادشاهی جایزهء بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند، رنگین کمان در آسمان، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ. پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد، اما سرانجام...
-
روش بدست آوردن عشق
20 خرداد 1390 13:56
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید: پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند پدر: اما این...
-
آرزوی یک زن...!
19 خرداد 1390 22:35
خانمی تو زمین گلف مشغول بازی بود ، به توپ ضربه ایی میزنه که توپ پرتاب میشه سمت بیشه زاره کناره زمین ، خانم محترم برای گشتن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد ... قورباغه ای در تله ای گرفتار بود ، قورباغه حرف می زد (جلل الخالق) رو به خانمه گفت : اگر مرا از بند آزاد کنی ، سه آرزویت را برآورده می کنم ...!...