ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
یادت باشد که مرا آرزو به دل گذاشتی ، مرا
در حسرت همه چیز گذاشتی…
وقتی دیدنت از آن دور دستها نیز آرزوی من است ، نگاه به چشمانت را در خواب
میبینم
یادت باشد که مرا بدجور به انتظار گذاشتی، در آن ساحل عاشقی آنقدر منتظرت
نشستم که سرزمینم به وسعت یک کویر شده ، دلم خشک خشک تشنه ی قطره ای محبت
شده
یادت باشد که پا گذاشتی بر روی همه چیز ، فکر کنم دیگر دلت در فکر و خیال
من نیست
یادت باشد که یادم نرفته حرفهایت ، آن همه قول و قرار های عاشقانه نیز که
جای خودش ، بماند!
یادت باشد آن روز ، همان دیروز ، گفتی تا امروز مال هم میمانیم ، همدیگر را
تنها نمیگذاریم ، چه خوش خیال بودم ، فکر فردا نبودم ، دیروز را میدیدم که
عاشقانه با منی ، نمیدانستم روزی از دلم ، دل میکنی
یادت باشد که نرفته از یادم گذشته ها را ، کارم شده فکر کردن و افسوس خوردن
، خیلی سخت است در اوج عاشقی از عشق مردن…
خیلی سخت است غنچه عشق در قلبت بشکفد و همان لحظه پر پر شود ، لحظه پژمرده
شدنش را با چشمهای خودت ببینی و بفهمی آن گل مال تو نبوده ، با هوای قلب تو
سازگار نبوده….
یادت باشد که دلخوشی هایت مرا به اوج برد ، یادت نرود که مرا با دستهای
خودت رها کردی به جایی که دیگر خودت نیستی ، جایی که باور ندارم دیگر مال
من نیستی ….
یادت باشد همه چیز را ، فردا نیایی بگویی به یاد ندارم چیزی را ، یادت باشد
که یادم نرفته بی وفایی هایت ، میدانستم شاید روزی قلبت با دلم راه
نیاید…..