زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

اول ترم و تغ و لغ بودن کلاس ها

اول مهر یا ابتدای هر ترم دانشجوها تو فکرن که برن کلاس یا نه چون ممکنه تا دانشگاه برن و کلاس نباشه و ضد حال بخورن اما حضور دانشجوها رو میشه به این شکل بررسی کرد :

 


ا) یک عده ای به دانشگاه می رن تا  بعد از مدتها دوستان مونث یا مذکر خودشون رو ببینن.

 

2) یک عده ای هم می رن دانشگاه تا بالاخره یه جوری با هم دانشگاهی های مونث یا مذکرشون ارتباط برقرار کنند و توی تعطیلات نقشه های لازم رو کشیدن تا این ترم دیگه موفق بشن و به آرزوی دیرینه خودشون برسن البته هدف این افراد ازدواجه یه وقت اشتباه فکر نکنید ما هم برای این افراد آرزوی موفقیت داریم.

 

3) یک عده ای می رون دانشگاه چون کار اداری دارن حالا دروغ و راستش با خودشونه.

 

4) یک عده ای هم که علاقه وافر به درس دارند و از اولین جلسه تا آخرین جلسه حضور دارن و فقط دور از جون شما مرگ یا قطع نخاع باعث میشه که سر کلاس حاضر نشن.

 

5) یک عده ای می رون تا جزوه بنویسن دقت کنید (فقط مینویسند) و آخر ترم بچه ها به اونا خیلی احتیاج دارن و معمولا فونتشون B Nazanin هستش به هر حال دستشون درد نکنه.

 

6) یک عده ای هم اداره آمار تشریف دارن صبح از خواب پا می شن تو دانشگاه هستن حالا چه کلاس باشه چه نباشه به نظر من با وجود این افراد دانشگاهها دیگه احتیاج به حراست ندارند و میتونند از این دانشجویان مشتاق استفاده کنند.

 

7) یک سری از بچه ها از ترس استادا میان دانشگاه چون بعضیاشون گیرن و یا ...

 

8) یک گروه هم که توی دانشگاه کارهای فرهنگی هنری علمی عقیدتی انجام میدن و باید حتما باشند وگرنه خط میخورن.

 

9) چندین نفر هم که خونشون نزدیک دانشگاه هستش میگن که میریم اگه کلاس بود که بود اگه نبود که بهتر.

 

تا اینجا 50 در صد از کلاس جور شده و می مونه 50 در صد دیگه که از این 50 درصد که نیومدن  30 درصد شون میان کلاس و دلیلشون اینه که چون 50 درصد اومدن ما هم اومدیم پس تا حالا 80 درصد اومدن و 20 درصد مونده.


از این 20 درصد 15 درصدشون میمونه که اینا با موبایل ارتباط لحظه به لحظه با دانشگاه و همکلاسی هاشون دارن و هر 5 دقیقه یک بار آمار میگیرن که کی اومد و کی رفت و خلاصه چند نفر توی دانشگاه هستند سر آخر میبینند که دیگه 80 درصد اومدن یک حالت اضطراب و دلهره بهشون دست میده و خودشون رو توجیح می کنند و میگن حالا که خونه بیکاریم دیگه چی کارکنیم همه که اومدن ما هم مجبوریم بریم و میمونه 5 درصد که این افراد را تا آخر ترم به ندرت در دانشگاه میبینیم.
نام دیگر این افراد پیچ می باشد که فن و فنون مخصوص به خودشون رو واسه پیچوندن کلاس دارند که کار هر کسی نیست! 


و به این ترتیب کلاسها از روز دوم به طور رسمی آغاز می شود.

حالا شما جزء کدوم دسته اید یا بودید؟

دلم دیوانه ی توست


در خلوت دلم ، در همنشینی با غمها ببین که چگونه میریزد اشک از این چشمها


این چشمهای خیس ، همان چشمهاییست که تو خیره به آن بودی در لحظه دیدار

میفهمی معنای دلتنگ شدن را ، میفهمی معنی انتظار را؟

نه ! دلتنگی آن نیست که مرا اینگونه محکوم به سکوت کرده است

انتظار آن نیست که اینگونه مرا محکوم به بیقراری کرده است

خیالی نیست ، من همچنان با خیال تو سر میکنم پس بیخیال…

بگذار در حال خودم باشم ، بگذار همچنان من دیوانه دیوانه ات باشم

مزاحم خلوتم نشو ، اگر مرا میخواهی سد راه اشکهایم نشو….

بگذار آرام شوم ، بگذار هر چه غم در دلم انباشته ، خالی شود….

این همان راهیست که هم تو خواستی در آن باشی

و هم من خواستم تا آخرش با تو بمانم

پس چرا به بیراهه میروی، چرا مرا جا گذاشتی و برای خودت میروی؟

مرحبا ، تو دیگر کیستی ، دست هر چه بی وفاست را از پشت بستی….

خودم میدانم بد دردیست عاشقی و همچنان بیمارم ، تا کجا میخواهی بمانی ؟

تا هر جا باشی من نیز میمانم…

عشق من هر از گاهی به یادم باشی بد نیست ،

هر از گاهی هوای مرا داشته باشی جرم نیست

چه کنم ، دلم دیوانه ی توست ، هوایش را داشته باش که

دلم تمام دلخوشی اش به توست…

بگویید از یاد من نخواهد رفت..

http://s1.picofile.com/file/5644182090/2mrslrd.jpg
بگویید از یاد من نخواهد رفت..

بگویید خاطره‌هایش را هر سال تمدید خواهم کرد

بگویید چرا..چرا آنگاه که من همه را بخاطر داشتن او باختم..

آن زمان تنهایم کرد بگویید خانه ‌ام سرد است..

بگویید چرا مرا لابلای لحظه‌های سرد روزگار رهایم کرد؟

بگوید نفس کم میآورم دیگر..بگویید چرا بی‌هوا رهسپار اعماق دریایم کرد..

بگویید قشنگ‌ترین بهانه..دانی‌ کدامین بهانه اینگونه رسوایم کرد؟

بگویید که دارم میروم، خدا صدایم کرد..

نگوئید..نگوئید شکسته ‌ام..ترحم نمیخواهم..

بگذارید نداند چگونه مرا از غرورم جدایم کرد..

لعنت...

http://upload.iranvij.ir/images/ny6cyr3o3ta84h6qoo.jpg

لعنت به نگاهی که نمیدانی معنایش رفتن است یا ماندن.....!

لعنت به اون کسایی که دوستشون داشتیم اما قدر ما رو ندونستن!
لعنت به تمام کسانی که تو نیستند ولی عطر تورا میزنند!
لعــنت به ضربان ِ قلـب ِ من ... که فقــط بـرای تــو میزنــه ...!
لعنت به دلِ هرزت که برا همه میتپید جز من!
لعنت به بعضی خاطراها که مثل مینهای عمل نکرده توی روحت کاشته شده !با یک حرف می ترکوننت ...
لعنت به کسی که معنی عشق و نمیفهمه.....
لعنت به هر چی احــــســـــــاسِ

همیشه باش عشق من

همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، نمیتوانم سختی های دنیا را بی تو روی دوش بکشم!

همیشه باش که بدجور نیاز دارم به تو ، باز هم محبتی به قلبم کن که زندگی ام را مدیونم به تو
تو آمدی و عشق را دوباره پیدا کردم ، آن عشق بی معنا برایم بامعنا شد و همین شد که قلبم دوباره جان گرفت…
بمان و یاری کن مرا ، تا پایان این راه همراهی کن مرا، نگذار تنها بمانم ، نگذار در این راه بی همسفر باقی بمانم
بیا و در حق دلم عاشقی کن ، بیا و برای یک بار هم که شده عشق را آنطور که هست برایم معنی کن
بس که دلم دست این و آن افتاد کهنه شد ، عمری از احساسم گذشت و پیر شد ، دیگر نه طاقت دوباره شکستن را دارم ، نه حس دوباره ساختن را….
درک کن ، میترسم ، بس که دلم زیر پاهای بی محبت دیگران افتاد و له شد ، زندگی برایم یک داستان بدون عشق شد ….
تو آمدی و باز هم فکرم درگیر شد ، دلم به لرزه افتاد و لحظات با تو بودن نفسگیر شد
به خدا دیگر طاقت ندارم ، بس که شکسته ام دیگر جایی برای غمهای تازه ندارم ، بس که خسته ام ،نفسی برای فرار از خستگی ندارم
دل بسته ام به تو و نگاهی کن به من ،شک نکن به احساسات قلب من ….
دستانم بگیر و آرامم کن ، با قلب شکسته ام مدارا کن ، اینک که با توام ، اینک که دلم را به دریای دلت زدم و محو امواج توام ، مرا با دستهای خودت غرق نکن….
همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، امروز از ته دل  با من باش،که بی تو همان تنها و دلشکسته دیروز میشوم

حرف های سر بسته ی یک زن و مرد ایرانی !

"نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش"


پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: "قیمتت چنده خوشگله؟"


سواره از کنارت گذشتم، گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"

در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود

در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود

زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی

در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلندگفتی: "زهر مار!"

در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود

در پارک، به خاطر حضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم

نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی

مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است

من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام

عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی

عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد

من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ

من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است

وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است
نه دیگر من به حقوق خود واقفم، و برای گرفتن برابری در مقابل تو تا به انتها استوار و مستحکم ایستاده ام زیرا به هویت خود رسیده ام، به هیچ وجهی از حق خود نخواهم گذشت
من با تو برابرم، مرد
احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم
احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی
احتیاجی ندارم که تو حامی باشی
خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم
با تو شادم آری، اما بدون تو هم شادم!
من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم
من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم
به من بگو ترشیده، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی
گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و در غیر اینصورت ترشیده می شدند و در خانه پدر مایه سرافکندگی بودند
امروز تو برای هم گامی با من (و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم) باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به اثبات برسانی
حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت. فرزندم را به تو نخواهم داد
خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هیچ قیمتی به تو نخواهم فروخت
روزگاری می رسد که می فهمی برای همگامی با من باید لایق باشی - و نیز خواهی فهمید همگام شدن با من به معنای تصاحب من یا تضمین ماندن من نخواهد بود
هرگاه مثل پدرانت با من رفتار کردی بی درنگ مرا از دست خواهی داد
ممکن است دوست و همراه تو شوم اما ملک تو نخواهم شد ...
----------------------------------------------

و این هم جوابیه ای از "یک مرد ایرانی به زن هموطنش" :

پیاده از کنارم گذشتی و اخمت سهم نگاه مشتاق من بود و لبخندت نصیب آنکه سواره بود

سواره از کنارم گذشتی و مرا اصلاً ندیدی و کرشمه ات را
به آنی ارزانی دادی که قیمت ماشینش از خونبهای من بیشتر بود

در صف نان صدای لطیفت نانوای خسته را به وجد آورد و نوبتم را گرفتی
و بروی خودت هم نیاوردی

زیر باران خیلی قبل تر از تو منتظر تاکسی بودم اما ماشین که آمد
آب گل آلود را بر من پاشید و جلوی تو ایستاد

در تاکسی که نشستم آرزو کردم کنارم ننشینی تا اگر ماشین تکانی خورد
و به تو خوردم، حیوان خطابم نکنی در جواب عذرخواهیم

در اتوبوس بین ما نرده آهنی بود، جایم را اگر به تو تعارف میکردم
میگفتی یا دیوانه است یا مرض دارد

در سینما، دیدم که تهمینه میلانی تمام مردان را شیطان تصویر کرده،
کفرم درآمد، نیکی کریمی جیغ زد و گفتم زهرمار

دعوا که کردم، او که میدانست مادر و خواهرم را بیشتر از خودم دوست دارم
به آنها ناسزا گفت تا بیشتر بسوزم

آزادی ات را صاحبان قدرت گرفتند، همانان که از قدرت ثروت اندوختند
و تو که مدل ماشین پسرانشان را میدیدی دست و پایت شل میشد

من ازدواج نکردم چون تو چشم و همچشمی داشتی و به انگشتر
سه میلیونی نظر داشتی، تازه این فقط یک حلقه بود از زنجیر خواسته هایت

صفت ترشیده را اولین بار از خودت شنیدم، کوچکتر بودی
یادت هست میگفتی معلم ریاضیتان شوهر نکرده، گفتی ترشیده!

عاشق که شدم تلفنم را قطع میکردی و بهانه ات حضور میهمانهایتان بود

عاشق که شدی، فردا که مادر میشوی را ندیدی؟
دلت نمیخواهد همسر پسرت را بپسندی؟ تو و مادرم یکی هستید!

من باید اضافه کاری کنم تا تو در هر میهمانی لباسی جدید بپوشی تا به تو بگویند خوش تیپ

من باید شبها هم کار بکنم تا تو سفره ات رنگین باشد و به تو بگویند کدبانو

خسته از اضافه کاری برگشتم و گفتی پوشک بچه را عوض کن
چون من ناخنهایم را تازه لاک زده ام

وقتی خواستی طلاق بگیری، "گفتند" بچه مال پدر است! من نگفتم، همان دینی گفت که تو برایش از پس اندازمان سفره ابوالفضل می انداختی و یکهو خواب میدی که باید به حج بروی، آنهم در اوج گرفتاریمان

آری، اینچنین است خواهر من! رفتارهای زشت ما از پس هم می آیند
تو چنان کردی که خشم در دل من ها کاشتی و من ها شکستند و بسته به صبرشان دو فوج شدند
آنان که ضعیفتر بودند خرد شدند و خشمشان کینه شد و کینه شان عقده و در هر کوی و برزن و بازار از هر اندک قدرت خود نهایت سوء استفاده را کردند و بر تو تاختند
اما آنان که یا قویتر بودند یا از تو ها کمتر زخم خوردند، خشمشان هم کمتر بود و کینه هاشان نیز
اینان هنوز چشم امید دارند به وطن که بتواند و برآنند که نیک بمانند
خوشحالم حالا که میخواهی تغییر کنی
من هم برآنم که بهتر باشم و شادتر باشیم
در کنار هم، من و تو ای هموطن،
بدون هر نوع بغض و کینه و تبعیض جنسی
مایی بهتر برای فردا و آینده ای بهتر