ما سه تا ... ... ... !!!

لینک ثابت........!

اگه میشه وبلاگ رو باinternet explorer باز کنید...

درمورد سرعت بلاگ تو قسمت نظرات بهم خبر بدین........

اینم ما کنار دریا... ... ...!!!

البته اسممون...!

bararamb...!

سلام همگی....

خوب که چی واقعا....؟؟؟؟!!! میخوام بدونمااا...؟!!؟

نرگس و فاطی امسال کنکور دارن، منم که امتحاناتمون شروع شده، همه خوب و خوش و سلامت....

شبتون به خیر، تا صبح همگی خدانگهدار.....(به قول آقوی همساده)


I'm back....! :D

من برگشتم شهرمون پیشه دو تا کله پوکه دیگه....!

براشون یه سوغاتیای خوشکلی گرفتم بیا و ببین....

اصفهان که بودم فقط برای این دوتا، اونم همون روزای اول سوغاتی گرفتم. تازه واسه خودمم حتی چیزی نگرفتم فقط یه دونه شال...!

دلم براشون تنگ شده بود.... خاک تو سرشون......

به قول شاعر که میگه :

دلم تنگ شده.... دلم تنگ شده... تنگ.... باب باب بارام بام....

نرگسو که همش میره کلاس، فاطیو هم که همش درس میخونه..... خواهرمو ول کردم اومدم پیش این دو تا ـــــــ که چی؟؟؟!!!

ولی خدایی دلم خیلی واسه اتاقم و کامپیوترم تنگ شده بود.....

بسه دیگه.... برید از تابستونتون لذت ببرید که به قول شاعر "تابستون کوتاهه و      من و تو میتونیم  پیش هم بمونیم.... "

بدرود

:) تگزاس

سلام... فضیلتم...

من اومدم اصفهان با خواهرم حدیث. نرگس و فاطی هم معلوم نیس کجان...!

اومدم الکی آپ کنم ولی یادم اومد یه چیز باحال بنویسم...

تو این دو هفته اخیر اولین اتفاق اعدام در ملا عام بود بعدشم یه اعدامی دیگه...(که بچه ها تا چند روز فیلم اعدام یارو رو میدیدن...خیلی احمقن....فیلم قحطیه آخه؟!)

بعدش: دو تا پسره با هم دعوا کردن یکیشون میگه میام با تفنگ میکشمت...میره خونه با یه اسلحه برمیگرده در خونه ی اون یکی ولی بابای پسره درو باز میکنه و اونم شلیک میکنه و بابای دوستشو میکشه!

بعدن ترش: یه دختره که منشیه یه وکیل بوده رو کشتن و جنازشو انداختن تو یه جاده بیرون شهر. حالا معلوم نیست میخواستن وکیله رو بترسونن یا پولایی که همراهش بوده رو بدزدن...!

آخه همه ی اینا تو ۲ هفته!!! این چه شهریه؟! مگه تگزاسه...؟!

تازه قبل تر ها یه پسره میخواسته به خواهرش بگه این که تو فیلما اسلحه میگیرن رو شقیقشون اصلا ترس نداره میاد کلت برمیداره خودشو میکشه....!!!! (البته فکرمیکرده اسلحه خالیه!)

 

غرفه موسیقی و هنر

سلام..........

بعد کلی وقت اومدم........! اووووووووووووووووووووووف.....   یه غرفه موسیقی داریم ولی ساز نباید بزنیم، موسیقی پخش نکنیم، عکس این آدم بدبخت رو که پشت سرمون تو غرفه میزنیم که پایین واستون میزنم رو باید کچل کنیم چون لابد موهاش تحریک آمیزه...

آخه..................

میگما..........................!

ایهام+supernethral 2

بیا...

اینم یه آپ دیگه...

بعد بگو آپ نمی کنیم...

راستی یه سوتی نرگس که قبلا داده بود رو مثه این که ننوشتیم...

تو امتحان نرگس باید یه آرایه واسه یه شعر مینوشته که شعره بوده :

"دل پر ز باد و لب پر ز پند"

کلا این شعر درباره ی رستمه....نرگس کلی فکر میکنه میبینه هیچ آرایه ای نداره...مینویسه این شعر ایهام داره........واسه اطلاع بی سوادا..ایهام آرایه ای هست که واسه شعرایی هست که یه معنی نزدیک به ذهن و یه معنی دور از ذهن داره...

یه بار دیگه هم نرگس سر امتحان هندسه میخواسته یه مسئله حل کنه و روش حل این مسئله ها گام به گام!!!!!!!!!

اول مسئله رو حل شده فرض میکنیمو بعد دنبال نقطه ی مجهول میگردیمو ادامه ی داستان...یه جورایی خودمونو می پیچونیمو اسکل میکنیم...نرگس گام اول و برمیداره!ولی بعدش نقطه ی مجهولو پیدا نمیکنه و چون وقت کم بوده مینویسه طبق فزض مسئله حل شده است.

امروز هم دبیر جغرافیامون میگه برید با سعیدو... . همه مات و مبهوت که سعید کیه این وسط؟!

بعد فهمیدیم منظورش یه منطقه به نام باسعیدو هستش... کلی هم مسخره بازی درآوردیم که ما با ممدو میریم و....

اینم یه عکس باحال دیگه.... :

سوپر نچرال

عکس دو تا بازیگر سریال سوپر نچرال رو گذاشتم.....

خدا ترین عکسی که دیدم این بوده.....

تو رو خدا کی میتونه قیافشو اینطوری کنه؟!




دیشب تولد نرگس بود...........

خوش هم گذشت!

تموم شد...



یلدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

مانور زلزله

سلام.........

دیگه امتحانات و بدبختیو اینا نمیشه آپ کنیم....

اومدم یکم چرت پرت بگم برم.....

مانور زلزله تو مدرسمون که برگزار شد کلی خندیدیم. نرگس جای مصدوم بود که میمرد البته.....

منم هی مسخره بازی و اینا...........

یه سوتی هم دادم.....

یه آتش نشان می خواست از پنجره بیاد پایین داد زدم: پنجرر داش گله و.... که معاونمون اومد و با نگاهی خشمگین گفت ساکت باش خانوم....

به خدا من میگم این یه ارتباطی به عزرائیل داره.... خیلی ترسناکه...... از کنارش رد میشی فحش میخوری....

چه وضعیه آخه؟!

همین دیگه بسه........

بدرود

رد صلاحیت و شورا...تولد فاطی

سلام...

امروز تولد فاطیه...

فاطی که ما رو دعوت نمیکنه ولی منو نرگس خودمونو جل خواهیم کرد.

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

حالا براتون بگم که من و نرگس و زهره (همون دوست نرگس تو تئاتر در تئاتر) برای شورا ثبت نام کردیم

و هر سه تامون رد صلاحیت شدیم...

اونم به خاطر نمره ی انضباط که خودشون به خاطر نیم ساعت تاخیر و چادر و مو و هزار تا چرت و پرت

کم می کنن...

امروز تو سالن کاندیدای شورا رو معرفی کردن که بعضیاشون یه مشت آدم بوووووووق بودن...

زهره هم کم نیاورد کلی توپید به دبیر پرورشیمون که بالا بود و بعد از کلی بحث دبیره کم آورد

و میکروفونو داد دست مدیر.

مدیرمون هم کاملا بی منطق حرف میزد و چرت و پرت میگفت.

تازه وقتی زهره حرف میزد ما تشویقش میکردیم و جیغ و هورا،

بعد مدیرمون گفت کار زشتیه، ما شروع کردیم به صلوات فرستادن،

باز دعوامون کرد. میخواستم بگم خوب چیکار کنیم ما؟ بزنیم تو سر خودمون خوبه؟

خلاصه که خیلی دعوای باحال و هیجان انگیزی بود ولی تو روح همشون....

بعد هم باز من و نرگس و فکر کنم زهره واسه شورای مشورتی اسم نوشتیم.

خوب من که نمیدونم این چه شوراییه...! شما میدونین به ما هم بگین....

بای تا بعد...

تئاتر در تئاتر

چند شب پیش من (دیگه اگه نفهمین فضیلتم....واقعا خنگ تشریف دارین) و نرگس و دوستاش رفتیم تئاتر...

رفتیم داخل و نشستیم.

تقریبا همه ی صندلیا پر شده بود که یه پسره اومد و در کمال پررویی به زهره (یکی از دوستان) گفت میری ردیف بعد که من اینجا بشینم؟ (من مکالمه رو دقیق نمیشنیدم البته چون فاصله زیاد بود)

زهره هم بعد از نگاهی عاقل اندر سفیه گفت : نه....

بقیه ی مکالمه واسه من نامشخص بود تا جایی که زهره با عصبانیت رو کرد به پسره گفت:

-ببین...دارم برات....! (حالا با صدای بلند تر): ببین....دارم برات...!

زهره که از دست این یارو عصبانی بود زنگ زد باباش. قابل به ذکر است که قبل تئاتر این یاروی ناشی داشته با ماشین میزده به بچه ها و قبلا هم چندین تا دیگه از بچه ها رو اذیت کرده بوده.

تئاتر شروع شده بود که بابای زهره رسید و زهره رفت بیرون. بعد چند دقیقه تئاتر رو استپ کردن و چراغا رو روشن کردن، کارگردان (خواهر دوستم بود) با قیافه ای کپ کرده اومد گفت یه مشکلی پیش اومده. زهره به کارگردان گفت اونه...اون پسره که... و کارگردان گفت آقای... یه لحظه بیاین بیرون...

باز هم یه چیزی باید بگم که بابای زهره تو شهر آدم کله گنده ای تشریف دارن...

بعدش تئاتر رو از اول اجرا کردن و ...

بیرون از تئاتر:

بابای زهره اول که میاد یه بدبختی رو گرفته بوده میزده، فکر میکرده همونیه که زهره رو اذیت کرده. که زهره میرسه و میگه بابا به خدا این نیست.... 

(البته ما که بعد تئاتر پسر رو دیدیمش تازه شاد هم بود)...!

بعد اون یارو اصلیه هم که میاد یه ذره کتک میخوره و بابای زهره سوار ماشین میکنتش و میبرتش...

خلاصه تئاتر خوبی بود....

البته ما هم دلمون یه ذره (فقط یه ذره) واسه پسره سوخت ولی حقشه.... پسر گ.ه.ی بود...روحش شاد نشه.......

از خوانندگان عذر می خوام اگه بد نوشتم آخه 3 تا قرص خوردم، چشام آلبالو، هلو، انار، سیب و انواع میوه های چهار فصل رو میچینه................

بای تا بعد...

عمرا اگه آپ کنیم.....

فضیلت: منم میخواستم آپ کنم ولی یادم نمیاد چی میخواستم بنویسم...! مدرسه و درس و هزار درد...!

اون بالایی نوشته ی کیه؟ یکی به منم بگه...


همکار های محمد (داداش فاطی)

قبل از اینکه سوتی و احمق بازیای همکارای محمد رو بنویسم، فاطی منو مجبور کرده یه سوتی خودمو بگم:

خوب راستش من یه بار با دمپایی صورتی رفتم مدرسه...!

آخیش...........

میریم سراغ همکارای محمد:

همکاران و محمد میفهمن که یکی از همکاراشون دزدی میکنه، به سیدمحمد(همکار 56 ساله ی محمد) برو تعقیبش کن، ما جلوتر وایمیسیم. 

یارو اول که داشتی با فاصله ی 30 متری تعقیبش میکرده یعنی کاملا محسوس بوده.........

بعد جو گرفته بودتش، زنگ میزنه میگه مهندس، سوژه داره به شما نزدیک میشه...

محمد هم تا 20 دقیقه داشته خودشو به در و دیوار میزده(از خنده)...

تازه فردا صبحش میره میگه: هوی... ما دیشب داشتیم تعقیبت میکردیماا.....

###***###***

به گل محمد(یکی دیگه از همکارای محمد) میگن برو این کارو انجام بده و یه سایپا بهش میدن.

بعد از چن دقیقه سیدمحمد زنگ میزنه (طرف از اینایی بوده که کلا میس میداده به جای زنگ زدن) میگه:

مهندس(یکی دیگه از همکارای محمد) گل محمد پشت سایپا تموم کرد...و قطع میکنه.

مهندسه که غش میکنه و اینا بعدش هرچی بهش زنگ میزدن جواب نمیداده تا یادشون میاد به یه نفر که همون اطرافه زنگ بزنن.

بعد میفهمن که منظور سیدمحمد این بوده که

کار گل محمد پشت شرکت سایپا تموم شده...

شرمنده بابت این آپ خودتون که میدونین منن حوصله نوشتن ندارم اینم تو یه سایتی دیدم گفتم بذارم حالا شما به خاطر ضایع بودن این به بزرگواری خودتون ببخشید  آپ ببخشید

گوگل Twisted Evil : من صاحب همه چيم.
ويکي پديا Very Happy : من همه چيو مي‌دونم.
فيسبوک Arrow : من همرو ميشناسم.
اينترنت Razz : من نباشم شماها هيچين.
برق  Wink: گوه اضافي نخوريد .

روزمرگی....(آرایه ی ایهام داره...! منظور "روز مررگی" یا "روز مرگ"؟)

به به..........

سلام...........

چه خبرا.........؟؟؟!!!

خوب بیام چی بنویسم؟ هی اصرار میکنین.....

خوب:

فاطی از روی جوب پریده بود، نرگس فکر کرد هم اندازه ی فاطیه پرید، خوب میدونین چی شد دیگه...(افتاد تو جوب)

منم با نرگس میگردم، دوستای صمیمیم (قابل توجه اونایی که میدونن) هی بهم تیکه میندازن....

تو کلاس گوشی یکی از بچه ها داشت زنگ میخورد، بیچاره تعجب کرده بود داشت تو کیفشو میگشت میگفت:

چی؟؟!!! این گوشی منه؟؟!!

دبیره این قدر ور ور زر زر میکرد که نشنید....

یکی از بچه ها هم یه سوتی باحال داد که یادم نمیاد چی بود....(یادم اومد مینویسمش...)

یادم اومد: (خوب حالا... امروز ازش پرسیدم):

این دوست ما میره بازار بعد وایمیسه از یکی داشته آدرس میپرسیده...

بعد کلی توضیح و حرف زدن سرشو میاره بالا میبینه جلوش یه مانکن گذاشته...

خوب حالا ما زندگیمون مزخرف شده، شما که زندگی میکنین...

یه ذره روحیه بدین...

چهار تا سوتی بگید....

ای بابا.................................!


روز اول مدرسه.......!!!

سلام............فضیلتم...........

اول بگم هر کی دوس داره ایمیلشو بفرسته واسم یا تو نظرات خصوصی یا با ارتباط با ما تو امکانات وبلاگ تا از ایمیل 3کله پوک وقتی آپ شدیم خبرتون کنم.............

امروز اولین روز مدرسه بود..........

اولین زنگ که ورزش داشتیم و یه خانوم که کلا گیر بود(دبیر جدید بود) هی به ما گیر میداد و کل یک ساعت و نیم ما رو مجبور کرد که نرمش کنیم و بدوییم............اونم تو هوای گرم...........

دومین زنگ دبیر جدید فیزیک اومد و با یکی از بچه ها هی ور ور ور زر زر زر حرف میزدن و کلا رو اعصاب بود و هی میگفت منم تو این مدرسه درس خوندم و نمیتونین منو بزارین سرکار..........

بعد همه رفتیم تو سالن واسه خوشامد گویی و اینا........

( کلا من امروز با همکلاسی هام نبودم، همش با نرگس و دوستاش بودم......)

یه سوتی که دادم هم اینکه داشتیم مدرسه رو بررسی میکردیم ببینیم چی تغییر کرده. یه اتاق بود که همیشه خالی بود من پریدم تو داد زدم: هه........

بعد دیدم یه آقاهه نشسته پشت کامپیوتر و منو از بالای عینکش نیگا میکنه.......

خلاصه که کلی خجالت کشیدم........

من و نرگس که بالاخره گونی پوش نشدیم ولی بقیه بچه ها خیلی ضایع بودن........

همین دیگه...........

کلا روز کسل کننده و الکی بود.........

بای...................

متنفرم از ته دل من از اول(سوم)مهر

 

چرا میره جلو عقربه هی متنفرم از ته دل من از اول مهر

سلام بچه ها من نرگسم ....

فردا یعنی امروز چون الان ساعت ۴:۱۸ هااااساعت چنده؟ خب شب شد من با اجازتون برم خونه

 این پارازیتی که دیدین از ابتکارات تازه است بین حرف های خودم پارازیت میام شمام امتحان کنید جواب میده خب داشتم میگفتم امروز اول مهره خلاصه که اول مهرو به همه ی دانش آموزان و البته دانشجویان عزیز که تونستن با این وضعیت آموزشی کشور عزیز و خاک تو سر مون ایران درس بخونن تسلیت عرض میکنم

امید وارم سالی پر از نمره های خوب

گیر ندادنِ مدیر به تیپ

گیر ندادنِ مدیر به سر صف رفتن

گیر ندادنِ مدیر  به اوباش بازی در مدره۳

گیر ندادنِ......................بیخی بابا نخواستیم همون نمره خوبو بگیرید بذارید اینقد گیر بدن که ....(لطفا به جای نقطه چین یک جله مناسب بنویسید و در قسمت نظرات بذارید)

و در آخر هم دعا کنید که فردا امام زمان(عج) ظهور کنه تا یه مدتی مدارس تعطیل بشه

 

 

ساعت ۴:۳۴مامان اخه من چطور ۱ شنبه ساعت ۷ پاشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

دزدی و ....!

سلام همگی............

چند شب پیش خونه ی همسایه ی فاطی اینا دزد اومده و اینا.........http://s1.picofile.com/file/6421451706/ninja.gif

امشب که داشتم میرفتم خونه ی فاطی اینا از وقتی پامو گذاشتم تو کوچه همه ی محله داشتن منو نیگا میکردن..... http://s1.picofile.com/file/6407241446/break_everything.gif

انگار که من دزدم..........

یه مرتیکه گنده بک هم زل زده بود به من بعد یه پسر جوونی که کنارش بود بهش گفت: http://s1.picofile.com/file/6407233398/ahhh2.gif

هوی....کجا رو نیگا می کنی؟(بازم به این پسره.......!)

بعد فاطی هم برام تعریف کرد که بردنش پیش از این جادوگرا که بتونن بفهمن دزده کجاست و اینا....

اول به فاطی گفته بود چشاتو ببند و یه امامزاده رو تصور کن ....

حالا یه خانومی که شبیه عروس هاست و تاج داره رو سرش با یک عصا اون جا وایساده......

دستشو بگیر.............

بعد چند بار میزنه به سر فاطیو میگه: شاه پریان، فاطمه رو آوردم که......

خلاصه هیچی از این جادوجمبل ها دستگیر این فاطی اینا نشده بود..........

همین.........

ضمنا خاطره های ما قرار نیست بامزه باشه........

محض اطلاع گفتم.........

بای بای تا بعد........................................

سوتی های ناب 3 کله پوک...!

۱. یه بار فاطی سوار سرویسشون میشه میگه: خداحافظ!

۲. یه بار هم نرگس سوار سرویسشون میشه میگه: بسم الله الرحمن الرحیم....!

۳.فاطی تو رپسانگ داشت همچی رو میخوند بعد با تعجب میگه: اااا..... قول آلبوم یاس چیه؟ (منظورش فول(full) بود.....!

۴. این یکی سوتی ما نیست.....:

یکی از بروبچ رفته بود تو یه مغازه آقای فروشنده داشته با تلفن صحبت میکرده میگفته:

ما همه چی داریم... از شیر مرغ داریم تا شیر....! که خلاصه با کلی زحمت جمعش میکنه...!

۵.دیشب سه تاییمون شام خونه ی یکی از اقوام بودیم که فاطی برگشته میگه من یه غذاییو اصلا دوس ندارم حالا نمیدونم اسمش چی بود فکر کنم: پشکل پلو بود....!(منظورش کشمش پلو بود!)

 

عروسی

سلام خانوما آقایون..............

دیشب عروسی مریم (قل همون مهناز که چند وقت پیش عقد کرد) بود........

جاتون خالی کلی دیوونه بازی درآوردیم و مردم بیچاره رو مسخره کردیم................

منم(فضیلتم دیگه....معلوم نیست؟!) یه دوست پیدا کردم......

اسمش سهیله....

که 2 سالشه و میشه پسر پسر خاله ی من، پسر پسر عمه فاطی و پسر پسر خاله ی مامان نرگس.....

توجه داشته باشید تنها دلیل نوشتن روابط خانوادگی گیج کردن شماست.........

یه حرکت ضایع این بود که وقتی تو ماشین بودیم نرگس میخواست برف شادی رو بپاشه بیرون و به جای این که شیشه رو بکشه پایین، در ماشینو باز کرد..........

نمیدونم نرگس چرا این جوری شده.........؟! دیگه تنهایی بین 3کله پوک استثنا هست....

وسط عروسی هم رفتیم رو سن و کلی تریپ خودشیفتگی برداشته بودیم و هی از خودمون عکس میگرفتیم....

با چادر هم عکس گرفتیم..........

یه اتفاق جالب هم در مورد هلیا (3سالشه) افتاد:

ساعت 2 بود و همه داشتن میرفتن خونه ی خودشون و هلیا طبق رسم و رسوم خودش داشت گریه میکرد و میگفت نمی خواد بره خونه

(ما که نمیدونستیم چی میگه ولی خوشبختانه مترجم ها به دادمون رسیدن).

داداشش سعید (که معرف حضورتون هست)به اون یکی داداشش حامد گفت 2 تا بزن تو سرش بیا بریم حوصله ندارم.....

حامد هم در جواب میگفت: خفه شو..... گم شو بیرون من خودم میارمش......

ولی خوب این بحث ها به جایی نکشید و مامان هلیا هم کلی عصبانی شده بود و میگفت تو فقط بیارش، بزار هر چی میتونه گریه کنه......فقط بیارش........

ولی این چیزا کلا جواب نمیداد و مجبور شدیم کلی عکس بگیریم ازش و خرش کنیم تا بالاخره رفتن......

به قول یکی از دوستان....."فک و فامیله داریم؟!"


سعید و پزشک

سلام بچه ها...........

اول بگم که تو نظر سنجی شرکت کنید و تو خبرنامه عضو شید تا وقتی آپیدم بدونید......

چند تا خاطره از پسر خالم که پسر عمه ی فاطی و پسر خاله ی مامان نرگس بود گفتم بنویسم:

1. سعید دردوران کودکی:

یه روز خالم سعید(همون پسر خالم) رو میبره پیش یه پزشک، آخه سرما خورده بوده....

این چوبارو که دیدید دکترا دارن.....

دکتره چوب رو میزاره تو دهن سعید و سعید با عصبانیت چوب رو از تو دهنش میکشه بیرونو میگه:

بستنیشو خودت خوردی چوبشو میدی من بخورم؟

2.سعید در دوران نوجوانی:

سعید میره پیش پزشک تا میخچشو در بیاره....

دکتره بدون بی حسی داشته میخچه رو میسوزونده که سعید با تمام جدیت چنان سیلی ای به دکتر میزنه که دکتره فکش میچرخه...................

و سعید میگه:

ای بابا..........نمیدونی درد میگیره؟

3.سعید در دوران جوانی:

دیگه نمیتونیم بیشتر از این پیش بریم فکر کنم این دفعه دکتر رو میکشه..........

مسابقه پرتاب موشک آبی

سلام همگی.............

فضیلتم.................................

عیدتون مبارک.......................................

دیشب خواستم بیاپم ولی یک نوع پشه که ناشناخته بود بنده رو نابود کرد و البته منم با دو دست مبارکم خدمت ایشون رسیدم.........

خوب اولا که دیشب عقد مهناز بود که میشه دختر خاله ی من، دختر عمه ی فاطی و خاله ی نرگس......

(اینقد حال میکنم وقتی میدونم هنگ میکنین.....!)

خوب مبارکشون باشه و اینا..............

دوما هم که دیشب مسابقه پرتاب موشک آبی بود که از طرف انجمن فارغ التحصیلان سمپاد برگزار میشد

البته فقط من با چند تا دیگه از دوستام بودیم یعنی دو کله پوک نبودن.........

ما اصولا بین بقیه فنچ تشریف داشتیم ولی به هر حال موشکمون که اسمش سیراف بود (برید یه سرچ کنید تو گوگل یه کم اطلاعات عمومیتون بره بالا) دوم شد ......

با برد 58 متر و 0.5 متر انحراف.............(حال کردی خداوکیلی........!)

همین دیگه...............خواستم به رخ بکشم................!

الانم فاطی زنگید.........یاد آوری کرد چقدر از خود راضی ام............!

بارون

سلام همگی...............

نماز روزه هاتون قبول ..... تلقبلا....... بله ....همینطوره.....محتاجیم.....!

فضضیلت خانومم.....

اومده بودم بگم تو شهر ما 3 روزه داره بارون و تگرگ خفن میاد و کلی رعد و برق میزنه....Tornado

اینقد باحاله.............

دلتون سوخت؟!

راستی مانتوی مدرسه ی امسال ما یه گونیه که دو تا سوراخ واسه چشامون داره فقط.....

مدلش جدیده نه؟؟؟!!!!

خوب یه خاطره از چند شب پیش که سه تایی رفته بودیمم بنویسم:

بستنی گرفته بودیم(لیوانی) داشتیم میخوردیم....

فاطی با تعجب و ناراحتی قاشقشو اورده بود بالا گفت:

-وای......من یه تیکشو خوردم.....(قاشق)....

نرگس هم کلی فاطی بیچاره رو مسخره کرد آخه قاشقه مدلش اونجوری بود......

باحال بود؟

نبود؟

....خوردی، تا حالا خاطره از این باحال تر شنیده بودی؟

آره جون عمت....من تو رو میشناسم.....ایش........خدافظ.........

help us ....plz

سلام نرگسم الان فاطی زنگ زد گف مربی بسکتمون زنگ زده گفته بیان کلاس واسه انتخابی تیم منتخب به نظر شما ما چی کار کنیم بریم یا نریم ؟

خوبیش:

1- باحاله از بیکاری در میایم 

2-بسکت دوست داریم خووو...

بدیش:

1- باید هر هفته 2 یا 3 روز بریم با تاکسی(2000ت)تازه جریمه هم میشیم (کلا ضرره)

2- ما سال آینده داریم میریم کلاس سوم من و فاطی .فضیلم داره میره دوم الاف میشیم بد...

3- فکر نکنین میتونیم ادامه بدیم چون تیممون هر سال توی مسابقات بین شهرستانا آخر میشه (البته یه کم اغراق کردم )

4- بهترین و قد بلند ترین بازیکنمونم که تو هیچ تیم خاصی نیست چه برسه ما....

و مهم تر از همه رومون نمیشه بریم ...

بگین چی کار کنیم توش موندیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگه غلط داشتم بیخیال شین به قول فضیل سرم رو کیبرده به مانیتور نگا نمیکنم :دی

HELP US

.

.

.

PLZ




اوووووووف.................!

سلام.........

این چند روزه کلی عذاب وجدان داشتم که آپ نمی کردیم.....

آخه هیچ موضوع جالبی اتفاق نمیفته....

فقط یه چیز باحال اینکه تو مسافرت فاطی دستشو از در قطار انداخته بوده بیرون که مثلا خوابه و نرگس عکس العمل هرکی رد میشده رو میگفته و همه کلی تعجب میکردن و......

یه چیز ضایع هم اینکه خونه داییم اینا که بودن، مامان نرگس میگه هر کی زودتر پاشه و مسواک بزنه و اینا شاهین رو میدیم بهش....(شاهین پسرخاله ی پسرداییمه)Heart Smile و خوب مامان نرگس همیشه از این مسخره بازیا درمیاره که بخندیم....خلاصه فاطی آروم آروم پا میشه میبینه نرگس سریع مسواکشو زده و وایساده بعد به فاطی میگه هاهاها..... چای ماله منه!

من نمیدونم واقعا چطوری شاهین رو شنیده چای......! خوب کله پوکه دیگه.....کاریش نمیشه کرد.....!

و کار جالبی هم که من دیروز انجام دادم این بود که وقتی داشتم با داداشم میجنگیدم چنگ زدم به کمرش و با ناخنام لباسش رو حدود 20 سانت پاره کردم.....!

کلی تعجب کردم ولی فکر کنم خون آشام شدم که اینقدر زورم زیاد شده.....!http://s1.picofile.com/file/6395461766/vampire05.gif


بعد از مدت ها...........!_کلاس اسکیت..........!

سلام بچه ها........فضیلتم...شرمنده خیلی وقته سر نزدم آخه دیگه حسش پریده...............!

فاطی و نرگس رفتن تبریز خونه ی دایی من یا دایی مامان نرگس یا همون عموی فاطی.....!

امروز ظهر که به فاطی زنگ زدم توقطار بودن........!

منم که دیروز رفته بودم استخر و جاتون خالی کلی آب نوش جان کردم......نمیدونم چی تو آبه بود که از دیروز تا حالا معدم درد میکنه........!

همین دیگه.........بای بای....!


سلام.......نرگس و فاطی امروز دارن برمیگردن......داداشم و خواهرم هم از اصفهان میان و همه خوب و خوش و اینا دیگه...................!

چند روز پیش رفته بودم تولد بچه ی دختر خالم که به دست و پای بنده آویزون شده بود میگفت باهاش برم کلاس اسکیت! این پسره تا دیروز به خدا منو میزد نمیدونم چرا اینجوری شده بود!

خلاصه رفتم و موقع برگشتن هم باز با همون شکل التماس میکرد که خونشون بخوابم که دیگهحوصلشو نداشتم گفتم پررو میشه اومدم خونه......

تو کلاسشون که بودیم خیلی خندیدم......

نزدیک 50 نفر بودن و هی الکی میچرخیدن و کنار من یه خانومه بود که گیر داده بود به بچش که فلان حرکت رو برو حالا فلان کن و ......(خیلی حرف میزد...)

این دو تا پسر های دختر خاله ی منم که عین منگلا اون وسط میچرخیدن و هی چرت و پرت میگفتن....

والا نمیدونم چرا همه خل و چل شدن.........................................!

سفر یکی از کله پوک ها

سلام بچه ها...خوبین؟

فضیلتم............مثله همیشه..........اومدم مسافرت.....پیش آبجیم حدیث و شوهرش محمد....

کلی داره خوش میگذره...........

دلتون بسوزه...........

از حسودی بمیرین...........

آخی.......راحت شدم.................

اومدم درمورد بچه های خواهر محمد بنویسم.........آخه خیلی باحال بودن..........

سه تا بچه بودن.....

مرتضی ۹ ساله، ریحانه ۵ ساله و از همه مهم تر مهدی ۲ ساله.............

مهدیشون خیلی بامزه و تپلی بود...

هی بهش میگفتیم تو تپلی، تو گوشتالویی،تو کچلی..............

بیچاره فقط همونو که میگفتیم تکرار میکرد.........

شدیدا هم عاشق میوه بود......

از صبح تا ظهر میوه میخورد و از ظهر تا شب از دلدرد حالش بد بود..............

امروز دو تا داداشام حسین و حجت خونه ی فاطی اینا هستن !!!

آخه با ما نیمدن اصفهان.....میبینین هنگام معجزه ی عظیمی مثله این من حضور نداشتم ، اگه بودم حتما چندتا عکس ازشون میزاشتم که معجزه ی به این بزرگی رو ببینین....

آخی دلم برای فاطی سوخت دیگه دارم زیاده روی میکنم......

دلم برای هر دوتا کله پوک تنگ شده.....!

اگه بودن......خوب مسلما بغلشون نمیکردم.....لوس میشن آخه........

اگه فعلا بهتون سر نمیزنم به خاطر اینه که وقتم پره .............

وقتی رفتم خونه به همتون سر میزنم...............

بای بای............

امشب...تا خود صبح ...من اشک میریزم.....اوه .... اشتباه شد!

سلام دوستانمون.....................

این پست دوتا تیکه داره: (تیکه اول ماله منه و تیکه دوم نوشته ی نرگس):

بازم فضیلتم... قرار بود نرگس این پست رو بزنه که من از بیکاری دیگه این یکی رو هم میزنم آخه میخوام برم سفر یه 2 هفته ای احتمالا نیستم....

مامانم کلی نقشه داره واسه تابستون و من که چه عرض کنم خودش هم هنوز نمییدونه کجاها قراره بره...

امشب بازم این دوتا (نرگس و فاطی) خونه ی ما جل بودن...HippieHippie

تا حالا شده بگیم سه تایی خونه ی نرگس یا فاطی ایناییم؟!

بعد به من میگن تو اصفهانیی...(با عرض پوزش از دوستان اصفهانی مثل ایمان و محمد و دیگر دوستان، قصد توهین نداریم)...

امشب رفته بودیم بازار و با یه مشت خنگ و گاگول سر و کله زدیم که عبارت بود از :

1.     (خدایی خیلی شبیهشه)  یکی بود گفت خوب اینا میشه 44 تومن با تخفیف...

بعد بهش میگم این که نشد تخفیف! آخه جمع خودشون میشه همون 44 تومان...!

بعد یارو میگه 39 با 5 میشه 44 بچه؟

حالا درسته ما قرار بود کتاب عجایب ریاضی تالیف کنیم  Reading a Book

ولی این یارو دیگه خیلی خر بود...(شرمنده خر گیر نیمد، اگه رفتم قبرس واستون خوبشو میارم.)

بعدشم با اعتماد به نفس ماشین حساب رو برداشت و حساب کرد و با تعجب به جواب نگاه میکرد و از رو نمی رفت....

2. رفتیم واسه نرگس هندزفری (این جوری مینویسن؟) بگیریم و یارو مثلا میخواست امتحانش کنه ولی دیگه کم مونده بود شماره ی خود الدنگشو هم سیو کنه ....Afro Hair

آخه کل آهنگ های نرگس رو گوش کرد تا از سلامتش اطمینان پیدا کرد ... !

بعد هم که فاطی و نرگس سر این قضیه مخ ما رو خوردن:

-نرگس: اگه میرفت و فلان آهنگ رو گوش میداد چی؟! اگه عکسامو میدید چی؟! پسره ی ...

-فاطی: کارش غیر بهداشتی بود آخه هندزفری رو گذاشت تو گوش های چرکین و چندش خودش...

.

.

.

و نرگس هم هی به جمله ی "لباس پلنگیه خاکستری" مامان من گیر میداد و میخندید تا

.

.

.

بالاخره مرد....!

هه هه هه... هنوز نمرده...!

همین دیگه... راستی نظرسنجی رو که شرکت میکنین؟!

راستی به نظرم این سه تا خیلی شبیه ما هان..... نه؟!

بدرود تا خیلی وقته دیگه....Hello


سلام .......

خوبید ....

امشب باز ما 3 تا با هم بودیم 

البته این دفعه خونه فضیلت اینا جل بودیم 

یعنی فاطی زنگ زد گفت بیا من خونه ی فضیل اینام منم رفتم

اولش که با مامان فضیلت رفتیم خرید

فضیل و ماممانش رفتن لباس بگیرن(تو یه مغازه مامام فضیل گفت:اون لباس پلنگیه که خاکستری بود کجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟آخه مگه پلنک خاکستری هم داریم؟) بعدش منو فاطی هم رفتیم اون ور بازار فاطی مجله میخواست منم هندز فری

مجلشون که تموم شده بود  رفتیم هندز فری بخریم تو یه مغازه گفت :گوشیت باهاته منم بهش دادم مرتیکه بیشعور هندزفری رو زنده بود تو گوشش داشت آهنگامو گوش میداد منم قلبم داشت میوم توم دهنم .خوشبختانه آهنگای مجازو گوشش داد یکی تهران دویز یکی دیگه هم لاک جین تیک تاک (هنگ کردیم )

از شانس بد ما یکی از هندز فری هام خراب بود این همینطور داشت گوش میداد.

هی دعا میکردم که زود تموم بشه من گوشیمو بردارم.

خلاصه به خیر گذشت نفهمیدم چجوری بهش 5 تومن دادم و هندزفری رو گرفتم (خاک تو سرم )

از تو مغازه که اومدیم به فاطی گفتم مرتیکه بیشعور به حریم شخصی من خصوصی میکنه(سوتی دادم بد(حالا تا یک سال همینطور میگن

بعد فاطی هم گیر داده بود که حالا اونو بیخیال کارش خیلی غیر بهداشتی بود هندزفری رو میکرد تو گوشش ....

همینطور داشتیم حرف میزدیم

بعد رفتیم خونه فضیل اینا داداشش واسمون شام خرید خیلی خوشمزه بود ولی ههمون نصفه خوردیم نزدیک بود بترکیم (اخه میدونین ما خیلی کم غذاییم )

اخر شبم که فضیل داشت میمرد هذیونم میگفت :مثلا میخواست بگهه "گفتم میفهمی؟"گفت:"میفهمم گفت"

از اونجای که احتمال داره فضیلم به این پست اضافه کنه واسش جا خالی میذاریم

و در آخر اگر غلط نوشتاری داشت متنم زیاد به دل نگیرید به قول فضیل وقتی من تایپ میکنم سریع میزنم به کامپیوتر هم حواسم نی فقط به کیبرد نگاه میکنم ...
(soory)

bye evry body

have a good night


ترس تا چه حد... ... ... ؟!

سلام دوستان عزیز.....خوبین؟

من فضیلتم،فاطی و نرگس یک ساعتی میشه رفتن خونشون....تا حالا این جا بودن....

آقا نشسته بودیم و داشتیم غیبت مربی بسکتمون رو میکردیم که هی میگفتیم الان میاد داخل و ما رو میخوره....http://s1.picofile.com/file/6395476856/vampire30.gif که یهو تلفن زنگ خورد....باورتون میشه خودش بود....گوشی رو بر نداشتیم ولی مگه دست بر میداشت این یارو....

خلاصه بر نداشتیم تا مامان فاطی زنگ زد و گفت این مربیتون منو کشت....

تلفن و بردارین و بگین دیگه نمیرین کلاس و خودتون رو راحت کنین.....

ولی مگه ما از جونمون سیر شدیم؟!

ما 5 دقیقه دیر میکردیم انگار که سر تمرین تیم ملی نرفتیم.....آخه تیم ملی هم 9 نفره بازی میکنن و خبری از بقیه نیست ولی این ول کن ما نبود...

گوشیهامونو خاموش کرده بودیم و نامرد از چند تا شماره هی زنگ میزد......

گفتیم مرگ یه بار شیون یه بار برمیداریم و قال قضیه رو میکنیم...

یهو زنگ زد و نمیدونید ما با چی سرعتی از تلفن دور شدیم و پشت مبل و در و دیوار سنگر گرفته بودیم و به ... خوردن افتادیم....

بعد از ساعت ها ترس و اضطراب بالاخره ول کرد و ما به آرامش رسیدیم...

البته هنوز جاهای سختش مونده.......

فکر کنین تو خیابون یکی از ما رو ببینه....

خوب اگه شانس بیاریم ما رو نکشه..................

حالا سه تایی امشب خواب مربی رو میبینیم که دنبالمونه و میگه:

-مگه ما رو دوست ندارین؟؟؟!!!! 

-کی میاین تمرین ها ؟؟؟؟!!!!

-میخواین جریمتون کنم؟؟؟؟!!!!

-نرگس.....فضیلت......فاطمه......هوووووووهووووووو..........Evil Smile

         

و بعد از شام خوردن یه ذره همدیگرو نوازش کردیم.....

یه ذره رقصیدیم و آواز خوندیم...........

و نخود نخود هر کی رود خانه خود......



تولد تولد تولمون مبارک.......

به سلام

اگه گفتین امروز چه روزیه؟؟؟ روز پدر ...؟ نه دوست عزیز اون که دیروز بود 20 ثانیه فرصت دارید حدس بزنینتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

.

.

.

ها؟؟؟

.

.

نفهمیدی ؟

...

امروز روز تولد 3 سالگی بلاگ 3 کله پوکه تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

هه هه شرط میبندم نه فضیل نه فاطی هیچکدوم نمیدونستن

پس همه کادو ها مال من میشه

اصلا باورم نمیشه که 3 ساله این بلاگو داریم 3 سال پیش دقیقا همین روزبود ....

ببینین اینم پست طولانی (قابل توجه فضیل که میگه زحمت کشیدی یه پست زدی )

اینم کیک ....کوچیکه (به همتون نمیرسه ولی دیگه به بزرگی خودتون ببخشن)http://s1.picofile.com/file/6396947682/cake.gifhttp://s1.picofile.com/file/6396126756/cake.gif

چی شام هم میخواین نه دیگه از اون جایی که خرمون از پل گذشه و کادو ها رو دادین شام نمیدیم

آخه با این تورم کی شام میده؟ برین خونتون همون نون پنیر سبزیتونو بخورین...

حالام دیگه برین از این ژانگولر بازی ها و رقص و مقصم نداریم ارشاد گیر میده

(اگه قر زیادی تو کمرتون خشک شده 2 سه ساعت دیگه که مامورین محترم و دلسوز نیروی انتظامی خوابن بیان )

اوه خسته شدم

من که کادو ها رو برداشتم

زحمت تمیز کاری و ریخت و پاش امشب میفته رو دوش فاطی و فضیل http://s1.picofile.com/file/6421823938/vaisselle.gif



تا سال آینده وتولدی دیگر خدا نگه دار...

در ضمن خودم رو هم کشتم تا اسمایل بزارم ولی تا رفتم تو سایتش کامپیوتر هنگ کرد (حالا فردا میذارم ترسیدم هر چی نوشتم بپره).........


بله دیگه...........منم فضیلتم........خوشبختم...........!

تولدمون مبارک............

من بدبخت بیچاره باید سه ساعت این علائم نگارشی و فواصل بین سطور (چی؟؟!!) و غلط های املایی این نرگس رو بگیرم تا شما بتونین بخونین این پست ها رو..........

آخه نرگس وقتی داره یه چیزی تایپ میکنه کلش تو کیبرده و کلا مانیتور رو نمیبینه........دلیل غلط هاش همینه دیگه!!!

تازه این شکل های یاهو رو هم من زدم.......

تازه دیشب خانوم با دوستاشون و فاطی هم با دوستاشون رفتن کنسرت حمید طالبزاده (اسمشو اینجوری مینویسن؟)

و بنده تو خونه این قدر داداشمو زدم و کتک خوردم (از بیکاریه......تفریح ما اینه دیگه..!) همه ی بدنم کبود شده..........

حالا بیخیال چند تا عکس از دفترچه های بانکمون و کارت عضویت کتابخونه و نمایی از کتابخونمون گذاشتم...

نیگاه کنین حتما..........

اگه صبر نکردین باز شه کامل و نگاه نکردین خودم تو خوابتون میام و میکشمتون...