زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

خداحافظ برای همیشه

تا همیشه خداحافظ ..

نه بخاطر اینکه انتظار کشیدن را بلد نیستم ..
نه بخاطر اینکه خسته شده باشم از چشم به جاده دوختن ..
بخاطر اینکه تو دیگر هیچوقت بر نخواهی گشت .....

باور کن هرچه نوشتم هرچه گفتم و هر چه سرودم برای این بود که

بخوانی و شاید روزی بیایی اما .. نخواندی ..

و اگر هم خواندی فقط خندیدی به دلتنگی هایی که همیشه طعم روزهای رویایی من و تو را میداد ...


خداحافظ .... خداحافظ روزهای بارانیه پر از ابر و چتر و دلتنگی ...


خداحافظ ... برای همیشه......


پی نوشت : خب دوستان عزیز هر اومدی یه رفتنی داره و بالاخره نوبت رفتن منم رسید...
بابت همه ی نظراتون و از اینکه باهام صحبت میکردید ممنون.

همتون رو دوست دارم و برای همتون آرزوی موفقیت میکنم...


دوستدار همتون   یوسف.

جاده های دلتنگی



داشتم می رفتم که با همه چیز خداحافظی کنم.

داشتم می رفتم تا از این دنیا ، با تمام نیرنگها ، بدیها و پستی هایش فرار کنم .

گمان نمی کردم چشمی در جستجوی من باشد.

در راهی بودم که از انتهایش خبر نداشتم و هر چه بیشتر پیش می رفتم ،

بیشتر رنج می بردم. در انتظار مردن لحظه ها را سپری می کردم.

دیگر حتی افتادن برگ درختان هم مرا ناراحت نمی کرد.

دلم سنگ شده بود ، وجودم سرد سرد. تنها برای خاک زنده بودم.

من در نظر درختان ، گلها و زلالی چشمه ها مرده بودم.

من با زندگی لج کرده بودم و زندگی هم به عکس العملهای من می خندیدند.

حاضر نبودم که ببینم در زندگی شکست خودرده ام.

تمام حرفها و اشکهایم را پشت غرورم پنهان کرده بودم.

نمی خواستم که کسی برایم گریه کند. من تصور می کردم

راهی برای بازگشت وجود ندارد. از سراسر وجودم غرور می جوشید ،

که از بازگشتنم خودداری می کرد. تا اینکه سحر،

بوی گلهای کنار جاده نظرم را جلب کرد.

باد موسیقی زندگی می نواخت و من با گلها می رقصیدم.

دیگر واژه ها زندگی برایم زیبا بود.زنده بودم تا زندگی کنم.

افسوس که یک برگ پاییزی همه چیز را دوباره از من گرفت

و باز در این دنیا تنهای تنها شدم. دلم می خواست فریاد بکشم و انتقام بگیرم.

اما بر لبهای من ترانه سکوت جاری بود.

از پشت پرچین سکوت به زندگی نگاه می کردم.

دلم می خواست برگردم ، ولی داغ گلهای کنار جاده در دلم تازه می شد.

مجبورشدم در این راه بی پایان جلوتر روم...

به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام

http://www.mihan24.com/user_upload/images/article/129058371074f461a295a6d7ad7b8254eb598c50c3.jpg

 کلیپ های ولادت حضرت علی علیه السلام 

 نواهنگ های ولادت امام علی علیه السلام 

 کتابخانه علوی 
 امام علی مرجع فکری خلفا و منتقد آنان(فرآوری) 
 درخشش نور در کعبه دل ها(فرآوری) 
 آیات وارده در شأن علی علیه السلام در منابع اهل سنت 
 جلوگیری از گسترش فضایل حضرت علی علیه السلام 
 خدمات اجتماعى حضرت در دوران فترت 
 پیوند برادرى با پیامبر صلی الله علیه و آله 
 تعصبات ناروا نسبت به حضرت علی علیه السلام 
 حضرت على (علیه السلام) داماد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) 
 روایات وارده در شأن علی علیه السلام در منابع اهل سنت 
 شرح فداکارى امام علی (علیه السلام) در منابع اهل سنت 
 فعالیت های امام در دوران گوشه گیری 
 همخوانی مشورت و عصمت؟! 
 هوشیارى سیاسى و مدیریت بى نظیر 

 ویژگی های امام و خلیفه پیامبر از دیدگاه امام علی علیه السلام
 بصیرت و تیزبینى 
 پرهیز از ریاست طلبى 
 جدایى ناپذیرى از قرآن 
 درستی، یقین، ساده زیستى 
 شجاع، صبور و ربانی 
 عشق به مرگ و شهادت 
 فرمانبردار مطلق پیامبر اکرم 

 منظومه احساس
 اوست باب اله باب العشق باب المعرفت 
 بر سفره عطای علی ریزه خوار باش 
 جویبار کرم 
 روح او سیمرغ بس عالی‌طواف 
 علىّ امیرمؤمنان ، که مدح او خدا کند 
 معنی آیات قرآن جمله در شان علیست 
 مولای ما نمونه ای دیگر نداشت 
 مه منیر هدایت 
 نقش حبِّ خاندان بر لوح دل باید نگاشت 
 ولادت شده در کعبه ی عشق و صفا 
 ولادت یافت اندر کعبه آن مولود مسعودى 

 لیست محصولات ولادت حضرت علی علیه السلام (ویژه مشترکین ایرانسل) 

 تصاویر ویژه 

مادر! دوباره زخم شما را سروده ام

مادر! دوباره زخم شما را سروده ام
ایام سوگواری ام الائمه حضرت صدیقه طاهره
بر امام غایبمان و همه محبین و شیعیان
حضرتش تسلیت باد. به همین مناسبت با شعری
از'حسن بیاتانی'در سوگ آن حضرت می نشینیم.

ابریست کوچه کوچه، دل من ـ خدا کند
نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند
حسی غریب در قلَمم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند
مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید
شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند
با واژه های از رمق افتاده آمدم
می خواست این غزل به شما اقتدا کند
حالا اجازه هست شما را از این به بعد
این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟
مادر! دوباره کودک بی تاب قصه ات ...
تا اینکه لای لای تو با او چه ها کند
یادش بخیر مادرم از کودکی مرا
می برد تکیه تکیه که نذر شما کند
یادم نمی رود که مرا فاطمیه ها
می برد با حسین شما آشنا کند
در کوچه های سینه زنی نوحه خوان شدم
تا داغ سینه ی تو مرا مبتلا کند
مادر! دوباره زخم شما را سروده ام
باید غزل دوباره به عهدش وفا کند:
یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه – مانده بود
دست تو را چگونه ز مولا جدا کند
باور نمی کنم که رمق داشت دست تو
مجبور شد که دست علی را رها کند...
تو روی خاک بودی و درگیر خار بود
چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند
نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده ات
این خاک معصیت زده را کربلا کند
زخمی که تو نشان علی هم نداده ای
چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند
باید شبانه داغ علی را به خاک برد
نگذار روز، راز تو را برملا کند...
گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه، گفتم خدا کند

با بغض، مردی آمد از این کوچه ها گذشت
می رفت تا برای ظهورش دعا کند
از کوچه ها گذشت ... و باران شروع شد
پایان شعر بود که توفان شروع شد