ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
بازهم آدینه درپیش است...
بازهم غروب...بازهم جمعه...بازهم انتظار...
وبازهم آمده ام سرقرارهمیشه...راس ساعت دل تنگی ...
من مانده ام ودل تنگی ولحظه های نبودنت...وتیک تیک ساعتی که سال هاست به رویم میاوردکه دل تنگم وتونیستی...
راستش راکه بخواهی امشب آمده ام تالحظه های دل تنگی ام رانذرآمدنت کنم...
آخرمیگویندلحظه های دل تنگی برای توآسمانی است...وناب است...
وخودت هم میدانی که کوله بارم خالی است وجزدل تنگی ات چیزی ندارم...
اماهمین هم غنیمت است...
تمامش نذرآمدنت...
میگوینددل رابایدبه آستانی دخیل بست که رفتنی نباشد...
ومن ساده دل بارهادخیل بستم ...دخیل بستم وماندنی نبودندآن دل ها...
امشب آمده ام دلم رابه ضریح قلب تودخیل ببندم نه برای اینکه آرزویم رابرآورده کنی...
نه...نه....
برای اینکه دیگررهایم نکنی که کج بروم...که دلم هرجایی برود...
نمیدانم کجایی...امامیدانم که میگویندقراراست یک جمعه بیایی...
روزی که تمام پرنده هابه استقبالت می آیند...وتمام یاس های دنیافرش قدومت میشوند...
میگویندقراراست که یک روزجمعه بیایی...
نمیدانم درآن جمعه من هم هستم یانه...امااگرنبودم هم بازنذرم سرجایش باقی است...
وخوب میدانم این هاهمه بهانه است که فقط نشسته وگفتم خداکندکه بیایی...
وحتماتودرپاسخم میگویی خداکندکه بخواهی...
اللهم عجل لولیک الفرج...