-
دل نوشته ی امشب برای دل تنگی های خودم...
5 مرداد 1391 00:17
دوباره دلتنگ میشوم امشب وبازدنبال شعرمیگردم ودنبال بوستانی که بگردم به دنبال دل تنگی هایم... آدم است دیگر...دل تنگ میشود... وهمه میپرسندچرادل تنگی....ومن نیزپاسخشان میدهم ....دلی که نگیردکه دل نیست.... یک روزدرغم بودن میگیردویک روزدرغم نبودنش... وقتی غصه اش بیشترمیشودکه احساس میکندمیخواهدامانمیتواند.... وزمانی رابه...
-
دل نوشته ی امروز برای خدای مهربون...
4 مرداد 1391 15:38
من عاشق تو.... توعاشق دیگری.... دیگری عاشق من... وهمه ی ماتنهاییم... وچه قصه ی عجیبی است این بازی که اسمش راگذاشته ایم زندگی... وبه بهانه ی این که این زندگی یک بازی است هرروز هرگونه که دلمان می خواهد رفتارمی کنیم... کاش یادمان نمی رفت که حتی اگربازی هم باشد بازقوانین دارد که هر عملی راعکس العملی است... خدایا گاهی...
-
دل نوشته ی امشب برای آرزوهایی...
2 مرداد 1391 21:16
گاهی اوقات بازی سرنوشت تو را به نقطه ی صفر زندگی می رساند... جایی که چه بخواهی و چه نخواهی باید آرزوهایت را چال کنی...هر چند ساعاتی بیشتر از شب آرزوها نگذشته باشد... در کودکی ها قاصدک که می دیدم آرزوهایم را درگوشش می گفتم تا شاید روزی و ساعتی و لحظه ای برای خدا ببرد... از آن روزها سال های سال است که می گذرد...و دیگر...
-
دل نوشته ی امشب برای ...تمام آدم های مجازی...
1 مرداد 1391 22:05
دنیای مجازی....آدم های مجازی...زندگی مجازی....لحظه های مجازی....دل تنگی های مجازی...دوستی های مجازی...انتظارهای مجازی...عشق های مجازی...روزگار مجازی...محبت مجازی....چهره های مجازی...حرف های مجازی....دیدار های مجازی...همه چیز مجازی... و اما در گیر و دار تمام این لحظه های مجازی حقیقت تلخی هم هست... من تنها...تو...
-
غنچه عشق
1 مرداد 1391 16:12
انگار عمریست به پایت سوخته ام ، هنوز هم با تو چشم به فرداها دوخته ام مگر میشود از تو دل کند ، تو همچنان پرواز میکنی و من در بند … انگار عمریست همه فصلهایم خزان است ، تو سبز باش ، تمام زندگی برایم بهار است برای منی که عاشق هستم، بودنت همان هوایی است که در آن نفس میکشم اگر طعم زندگی تلخ است با تو طعم شیرین زندگی را...
-
از همین امشب تمام شد !
28 تیر 1391 00:12
از همین امشب تمام شد ! . عشق تو شوخیِ زیبائی بود که خدا با قلب من کرد . زیبا بود اما . "شوخی بود" . . . حالا . . . تو بی تقصیری خدای تو هم بی تقصیر است ! . من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . تمام این تنهائی . . . . . . . تاوان "جدی گرفتن آن شوخی" بود . . .
-
زخمی که نمی بینیم ...
27 تیر 1391 00:46
زخمی که نمی بینیم ... می دانید؟ خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست. خشونت، تحقیر، آزار گاهی یک نگاه است. نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند. نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده. نگاهی که ما نمی بیینیم. که نمی دانیم ادامه اش وقتی چشم های ما...
-
انتظار سرد
27 تیر 1391 00:12
قلبی در این سو در گوشه ای تنهای تنهاست و به انتظار تو است … به عشق تو این روزهای سرد و نفسگیر را می گذراند و به امید دیداری دوباره با تو لحظه های پر از دلتنگی و تنهایی را پشت سر می گذارد… قلبی در این سو دیوانه تو است و بدجور دلتنگ آن قلب مهربان تو است …. لحظه ای به یاد این قلب عاشق من هم باش که در انتظار تو هنوز تنهای...
-
به سوی عشق
26 تیر 1391 22:39
در این حالی که هستم ،چگونه در هوایی نفس بکشم که در کنارت نیستم؟ در این جایی که هستم ،چگونه بنشینم در این حال بی قراری ام … دائم قدم میزنم ، پنجره را باز میکنم و به خیال تو خیره میشوم به آن دور دستها در این حسرت سرد ، جز خیال بودنت همه چیز از سرم رفت … چیزی که در دلم مانده ، تو هستی که مرا تا اوج دلتنگی ها میکشانی...
-
بازی با هم بودن...
21 تیر 1391 14:33
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟ تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند ... از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟! وقتی کســی جایت آمد ... دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟ تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند .... میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه ...... فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود ! و...
-
شب و درد دل
21 تیر 1391 12:34
شب بود ، شبی که تصویری سیاهتر از گذشته ها داشت… شبی که مهتابش در پشت ابرهای سیاه به خواب رفته بود. شبی که گهگاهی ستاره های نادری در آسمان سیاه و ابری می درخشیدند . ستاره هایی که نوری نداشتند… شب سوت و کور شده بود ، بدون مهتاب ، بدون ستاره! ابرها به آرامی از کنار ماه می گذشتند…وقتی ابرهای سیاه بر روی ماه می نشستند...
-
دیگر نمیمانم
17 تیر 1391 22:25
ماندم و باور نکردی ، ماندی و در حقم بی محبتی کردی ، رفتی و شکستم دوباره آمدی و من شکسته لحظه ای شکفتم ، دوباره پرپرم کردی ، ریشه ام را از جا کندی و راحتم کردی…. راه خودت را برو ، کاری به کار دلم نداشته باش بیش از این مرا خسته نکن ، مرا بازیچه آن قلب نامهربانت نکن دیگه طاقت ندارم ، صبرم تمام شده و دیگر نای اشک ریختن...
-
اعدام، مجازات نیست
17 تیر 1391 21:33
همیشه به یاد داشته باش: افراد به تنهایی به جنایتهای بزرگ دست نزدهاند. همیشه تودهها هستند که جنایتهای بزرگ را مرتکب میشوند. چه، در میان انبوه مردم، هیچ فردی احساس نمیکند: من مسئول آن چیزی هستم که در حال وقوع است. افرد پیش از ارتکاب به هر جنایتی، بارها به پیامدهای آن میاندیشد: چه میکنی؟ آیا درست است؟ آیا خودآگاهِ...
-
کاش عاشقت نبودم
13 تیر 1391 11:59
کاش عاشقت نبودم ، که اینگونه بسوزم به پایت ، که اینگونه بمانم در حسرت دیدارت کاش عاشقت نبودم که عذاب بکشم ، تمام دردهای دنیا را بر دوش بکشم… که شبهایم را با چشمان خیس سحر کنم، روزهایم را با دلتنگی و انتظار به سر کنم کاش عاشقت نبودم که اینگونه دلم سوخته نباشد ، در هوای سرد عشقت افسرده نباشد کاش عاشقت نبودم که اینک تنها...
-
دلتنگم
11 تیر 1391 21:13
تو می دانی چراهرچه این نگاه می بارد ،این بغض سبک نمی شود ؟! چقدر گفتم این همه بی نشان شدن دلتنگ ترم می کند؟ چقدر گفتم اینهمه زمزمه نبودن بی تاب ترم می کند؟ من گفتم اما تو باور نکردی دلتنگ تر شدم … بی تاب تر شدم … باور کن
-
یادت باشد
24 خرداد 1391 13:46
یادت باشد که مرا آرزو به دل گذاشتی ، مرا در حسرت همه چیز گذاشتی… وقتی دیدنت از آن دور دستها نیز آرزوی من است ، نگاه به چشمانت را در خواب میبینم یادت باشد که مرا بدجور به انتظار گذاشتی، در آن ساحل عاشقی آنقدر منتظرت نشستم که سرزمینم به وسعت یک کویر شده ، دلم خشک خشک تشنه ی قطره ای محبت شده یادت باشد که پا گذاشتی بر روی...
-
چه بر سر عشق آمده؟
8 خرداد 1391 22:40
خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم هر که آمد بر روی قلبم پا گذشت و رفت و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد! خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ، عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند ! خدایا نمیدانم میدانی در این...
-
بی تو هیچم
8 خرداد 1391 22:39
ای که تو با چشمهای نازت ، دیوانه کردی قلبم را ، نگاهی هم به قلب من بینداز ای که تو با ناز نگاهت ، دیوانه کردی چشمانم را ، حس کن هوای نفسهایم را … ای که تو با دستان گرمت ، به آتش کشیدی دستان سردم را ، مرا در میان خودت بگیر ، مرا بسپار به آغوشت ، رهایم کن ، از همه چیز خلاصم کن، بگذار لحظه ای رویایی شوم… ای که تو دیوانه...
-
از تو میگذرم...
12 اسفند 1390 21:44
از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ، از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ، نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم. از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ، این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست! میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ، میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام...
-
سوز عشق
5 اسفند 1390 23:55
فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده …. دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی …. همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد… انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم… این هم...
-
داری فراموش میشی...
1 اسفند 1390 21:16
داری تو خاطره هام گم میشی از تو جاده ی چشام دور میشی داره نم نم نبودنت مثل بارون منو می بره به حس فراموشی داره حس خوبم بهت بد میشه داره دوس داشتن من کم میشه داره تنها نقطه ی روشن قلبم با نبودت نقطه ی کور میشه پی نوشت (1) : میدونستم که یه روزی باید از هم خداحافظی کنیم ولی اصلا انتظار یه همچین خداحافظی ای رو نداشتم!!!...
-
اول ترم و تغ و لغ بودن کلاس ها
29 بهمن 1390 16:44
اول مهر یا ابتدای هر ترم دانشجوها تو فکرن که برن کلاس یا نه چون ممکنه تا دانشگاه برن و کلاس نباشه و ضد حال بخورن اما حضور دانشجوها رو میشه به این شکل بررسی کرد : ا) یک عده ای به دانشگاه می رن تا بعد از مدتها دوستان مونث یا مذکر خودشون رو ببینن. 2) یک عده ای هم می رن دانشگاه تا بالاخره یه جوری با هم دانشگاهی های مونث...
-
دلم دیوانه ی توست
19 بهمن 1390 21:26
در خلوت دلم ، در همنشینی با غمها ببین که چگونه میریزد اشک از این چشمها این چشمهای خیس ، همان چشمهاییست که تو خیره به آن بودی در لحظه دیدار میفهمی معنای دلتنگ شدن را ، میفهمی معنی انتظار را؟ نه ! دلتنگی آن نیست که مرا اینگونه محکوم به سکوت کرده است انتظار آن نیست که اینگونه مرا محکوم به بیقراری کرده است خیالی نیست ، من...
-
بگویید از یاد من نخواهد رفت..
12 بهمن 1390 12:56
بگویید از یاد من نخواهد رفت.. بگویید خاطرههایش را هر سال تمدید خواهم کرد بگویید چرا..چرا آنگاه که من همه را بخاطر داشتن او باختم.. آن زمان تنهایم کرد بگویید خانه ام سرد است.. بگویید چرا مرا لابلای لحظههای سرد روزگار رهایم کرد؟ بگوید نفس کم میآورم دیگر..بگویید چرا بیهوا رهسپار اعماق دریایم کرد.. بگویید قشنگترین...
-
لعنت...
12 بهمن 1390 12:52
لعنت به نگاهی که نمیدانی معنایش رفتن است یا ماندن.....! لعنت به اون کسایی که دوستشون داشتیم اما قدر ما رو ندونستن! لعنت به تمام کسانی که تو نیستند ولی عطر تورا میزنند! لعــنت به ضربان ِ قلـب ِ من ... که فقــط بـرای تــو میزنــه ...! لعنت به دلِ هرزت که برا همه میتپید جز من! لعنت به بعضی خاطراها که مثل مینهای عمل نکرده...
-
همیشه باش عشق من
6 بهمن 1390 22:06
همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، نمیتوانم سختی های دنیا را بی تو روی دوش بکشم! همیشه باش که بدجور نیاز دارم به تو ، باز هم محبتی به قلبم کن که زندگی ام را مدیونم به تو تو آمدی و عشق را دوباره پیدا کردم ، آن عشق بی معنا برایم بامعنا شد و همین شد که قلبم دوباره جان گرفت… بمان و یاری کن مرا ، تا پایان این راه همراهی کن...
-
حرف های سر بسته ی یک زن و مرد ایرانی !
1 بهمن 1390 20:16
"نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش" پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: "قیمتت چنده خوشگله؟" سواره از کنارت گذشتم، گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!" در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار...
-
کجایی ای یار من؟!!!
29 دی 1390 21:58
باران مرا آرام میکند ، باران مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها میکند ، باران مرا به آرزوهایم نزدیک میکند..... آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ، دلم میخواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را میلرزاند فریاد بزنم ، فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود........ صدای کسی که خسته و...
-
بگویید کدام یک وحشی ترند؟!
26 دی 1390 21:01
حتما در هفته های گذشته این تصویر را دیده اید . این شیرماده پس از شکار آهو متوجه می شودکه شکارش بارداربوده، او سراسیمه میشود، نخست تلاش میکند تا بچه را نجات دهد، و از دریدن شکارش دست برمیدارد. اما وقتی نمیتواند بچه را نجات دهد بروی زمین در کنار شکارش دراز میکشد، عکاس بعدا پی میبرد که شیر سکته کرده است. تصویری دلخراشتر...
-
یه روز بارونی
25 دی 1390 23:08
یه موقع هایی هست که به خودت می گی : الان می خوام بنویسم.هوا بارونیه.صدای باد و بارون قاطی شده با صدای یه خواننده عرب که شعر زیبایی می خونه با این مضمون که : منتظرتم.خیلی وقته! با تو روزهایی دیدم که به عمرم ندیده بودم.تو دنیا رو برام با آرامش کردی.دیگه انگار هیچ چیز برای دونستنم نمونده.دیگه از هیچی نمی ترسم.منتظرت بودم...