زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

حرف های سر بسته ی یک زن و مرد ایرانی !

"نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش"


پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: "قیمتت چنده خوشگله؟"


سواره از کنارت گذشتم، گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"

در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود

در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود

زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی

در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلندگفتی: "زهر مار!"

در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود

در پارک، به خاطر حضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم

نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی

مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است

من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام

عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی

عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد

من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ

من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است

وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است
نه دیگر من به حقوق خود واقفم، و برای گرفتن برابری در مقابل تو تا به انتها استوار و مستحکم ایستاده ام زیرا به هویت خود رسیده ام، به هیچ وجهی از حق خود نخواهم گذشت
من با تو برابرم، مرد
احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم
احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی
احتیاجی ندارم که تو حامی باشی
خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم
با تو شادم آری، اما بدون تو هم شادم!
من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم
من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم
به من بگو ترشیده، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی
گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و در غیر اینصورت ترشیده می شدند و در خانه پدر مایه سرافکندگی بودند
امروز تو برای هم گامی با من (و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم) باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به اثبات برسانی
حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت. فرزندم را به تو نخواهم داد
خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هیچ قیمتی به تو نخواهم فروخت
روزگاری می رسد که می فهمی برای همگامی با من باید لایق باشی - و نیز خواهی فهمید همگام شدن با من به معنای تصاحب من یا تضمین ماندن من نخواهد بود
هرگاه مثل پدرانت با من رفتار کردی بی درنگ مرا از دست خواهی داد
ممکن است دوست و همراه تو شوم اما ملک تو نخواهم شد ...
----------------------------------------------

و این هم جوابیه ای از "یک مرد ایرانی به زن هموطنش" :

پیاده از کنارم گذشتی و اخمت سهم نگاه مشتاق من بود و لبخندت نصیب آنکه سواره بود

سواره از کنارم گذشتی و مرا اصلاً ندیدی و کرشمه ات را
به آنی ارزانی دادی که قیمت ماشینش از خونبهای من بیشتر بود

در صف نان صدای لطیفت نانوای خسته را به وجد آورد و نوبتم را گرفتی
و بروی خودت هم نیاوردی

زیر باران خیلی قبل تر از تو منتظر تاکسی بودم اما ماشین که آمد
آب گل آلود را بر من پاشید و جلوی تو ایستاد

در تاکسی که نشستم آرزو کردم کنارم ننشینی تا اگر ماشین تکانی خورد
و به تو خوردم، حیوان خطابم نکنی در جواب عذرخواهیم

در اتوبوس بین ما نرده آهنی بود، جایم را اگر به تو تعارف میکردم
میگفتی یا دیوانه است یا مرض دارد

در سینما، دیدم که تهمینه میلانی تمام مردان را شیطان تصویر کرده،
کفرم درآمد، نیکی کریمی جیغ زد و گفتم زهرمار

دعوا که کردم، او که میدانست مادر و خواهرم را بیشتر از خودم دوست دارم
به آنها ناسزا گفت تا بیشتر بسوزم

آزادی ات را صاحبان قدرت گرفتند، همانان که از قدرت ثروت اندوختند
و تو که مدل ماشین پسرانشان را میدیدی دست و پایت شل میشد

من ازدواج نکردم چون تو چشم و همچشمی داشتی و به انگشتر
سه میلیونی نظر داشتی، تازه این فقط یک حلقه بود از زنجیر خواسته هایت

صفت ترشیده را اولین بار از خودت شنیدم، کوچکتر بودی
یادت هست میگفتی معلم ریاضیتان شوهر نکرده، گفتی ترشیده!

عاشق که شدم تلفنم را قطع میکردی و بهانه ات حضور میهمانهایتان بود

عاشق که شدی، فردا که مادر میشوی را ندیدی؟
دلت نمیخواهد همسر پسرت را بپسندی؟ تو و مادرم یکی هستید!

من باید اضافه کاری کنم تا تو در هر میهمانی لباسی جدید بپوشی تا به تو بگویند خوش تیپ

من باید شبها هم کار بکنم تا تو سفره ات رنگین باشد و به تو بگویند کدبانو

خسته از اضافه کاری برگشتم و گفتی پوشک بچه را عوض کن
چون من ناخنهایم را تازه لاک زده ام

وقتی خواستی طلاق بگیری، "گفتند" بچه مال پدر است! من نگفتم، همان دینی گفت که تو برایش از پس اندازمان سفره ابوالفضل می انداختی و یکهو خواب میدی که باید به حج بروی، آنهم در اوج گرفتاریمان

آری، اینچنین است خواهر من! رفتارهای زشت ما از پس هم می آیند
تو چنان کردی که خشم در دل من ها کاشتی و من ها شکستند و بسته به صبرشان دو فوج شدند
آنان که ضعیفتر بودند خرد شدند و خشمشان کینه شد و کینه شان عقده و در هر کوی و برزن و بازار از هر اندک قدرت خود نهایت سوء استفاده را کردند و بر تو تاختند
اما آنان که یا قویتر بودند یا از تو ها کمتر زخم خوردند، خشمشان هم کمتر بود و کینه هاشان نیز
اینان هنوز چشم امید دارند به وطن که بتواند و برآنند که نیک بمانند
خوشحالم حالا که میخواهی تغییر کنی
من هم برآنم که بهتر باشم و شادتر باشیم
در کنار هم، من و تو ای هموطن،
بدون هر نوع بغض و کینه و تبعیض جنسی
مایی بهتر برای فردا و آینده ای بهتر

نظرات 13 + ارسال نظر
مریم 3 بهمن 1390 ساعت 19:40 http://www.soshiyant44.blogfa.com

_سلام ..... ~~~~~$$$$
خوبی مهربونم~~..$$**$$
~~~~~~~~~...$$$**$$
.................... $$$~~~'$$
~~~~~~~~$$$"~~~~$$
~~~~~~~~$$$~~~~.$$
~~~~~~~~$$~~~~..$$
~~~~~~~~$$~~~~.$$$
~~~~~~~~$$~~~$$$$
من آپ کردم~~$$$$$$$$
~~~~~~~~$$$$$$$
~~~~~~~.$$$$$$*
~~~~~$$$$$$$"
~~~~.$$$$$$$....
~~~$$$$$$"`$
~~$$$$$*~~~$$
~$$$$$~~~~~$$.$..
$$$$$~~~~$$$$$$$$$$.
$$$$~~~.$$$$$$$$$$$$$
$$$~~~~$$$*~'$~~$*$$$$
$$$~~~'$$"~~~$$~~~$$$$
3$$~~~~$$~~~~$$~~~~$$$
~$$$~~~$$$~~~'$~~~~$$$
~'*$$~~~~$$$~~$$~~:$$
~~~$$$$~~~~~~~$$~$$"
~~~~~$$*$$$$$$$$$"
~~~~~~~~~~````~$$
منتظرحضور سبزت هستم.'$
~~~~~~~~..~~~~~~$$
~........~$$$$$$~~~~$$
~~~~~$$$$$$$$~~~$$
~~~~~$$$$$$$$~~~$$
~~~~~~$$$$$"~~.$$
~~~~~~~"*$$$$$

چشم سر میزنم.

مریم 4 بهمن 1390 ساعت 00:41 http://www.soshiyant44.blogfa.com

[گل][بوسه]
سلام داداشی......................
مرسی از اینکه سر زدی.......
جملتم قشنگ بود.

سلام...
مرسی آجی خواهش

مریم 4 بهمن 1390 ساعت 00:46 http://www.soshiyant44.blogfa.com

داداشی ..تازه تونستم کامل پستتو بخونم...................
اره واقعیت جامعه بود...........

وخیلی خیلی قشنگ بود.......


وقتی دقت کنی انگاری مثل سو تفاهم بود بین زن و مرد....

که اینقد گندش میکنیم.....


امیدوارم حق زن ومرد یکی دیده بشه و عمل به....
و همیشه صلح و دوستی باشه


کل زندگی ما سوتفاهم هست...
سوتفاهم در عشق ، دوست داشتن و...

مریم 4 بهمن 1390 ساعت 00:48 http://www.soshiyant44.blogfa.com

دوستی مثل درخته ، اینکه چقدر میتونه بلند بشه مهم نیست ، اینکه چقدر ریشه اش میتونه عمیق بشه مهمه ...

و دوسته خوب هم کمه اگه پیدا کردی قدرشو بدون....
دوستی که خودتو فقط بخاطر خودت بخواد....

سوگند 4 بهمن 1390 ساعت 00:49 http://www.horiya313.blogfa.com

شونه آدم که هیچی...

شونه تخم مرغم پیدا نمی شه سرمونو بذاریم روش یه دل سیر گریه کنیم...!

.

آخ آجی نگو که دلم داغونه......

سوگند 4 بهمن 1390 ساعت 00:50 http://www.horiya313.blogfa.com

کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند...

.

انگار زندگی و خوشی واسه من با هم قهر کردند...

سوگند 4 بهمن 1390 ساعت 00:51 http://www.horiya313.blogfa.com

خوشبختی در سه جمله است

تجربه دیروز. استفاده امروز . وامید به آینده

ولی مازندگی مان رادر این سه جمله تباه می کنیم

حسرت دیروز. اتلاف امروز.وترس از آینده..

.

آخ گفتی آجی.....
دارم سعی میکنم درستش کنم البته اگه بشه....

گاهی از غصّه ی یک فاجعه دلگیر ترم
گاهی از گریه ی پاییز سرازیر ترم
خسته ام خسته تر از دغدغه های شب و روز
از سفید عبث موی دلم پیر ترم
کارم از غصه ی بی پایه و ناچیز گذشت
گاهی از آه فلک نیز فرا گیرترم
دزد دوران نفس تازه ی دل برده کنون
از صدای بم یک بغض نهان زیر ترم
بخت از زودترین لحظه به من پشت نمود
من به اجبار قضا از همگان دیر ترم
خاک خشکیده شده قلب من اما در چشم
دائم از سیلی و بی مهری تقدیر، ترم
خوب چکار کنم.........................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گاهی دلم میگیره.................... بخدامنم آدممممممممممممممممممممممممممممم
ولی قول میدم کمتر بنویسم .قول قول قول........

آفرین آجی

باران از لاهیجان 5 بهمن 1390 ساعت 17:33

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی

نامه یه زن به مرد هموطنش یه عمومیت خاصی داره برادرم

اما جوابیه اون جزء پسرایی هست که یک در میلیونه

من خودم مغازه دارم و بیش از 99 درصد مشتریام پسرن

تو این چهار سال خوب پسرا رو شناختم که چه شیطونایی هستن

اینقدر بدبین نباش به پسرا
تو همه جا خوب و بد وجود داره...

تورودوست دارم مث حس نجیب خاک غریب
تورودوستدارم مث عطر شکوفه های سیب
تورودوستدارم عجیب تورودوستدارم زیاد
چطورپس دلت میاد منو تنهام بذاری.................

کی من؟!!!

پانیذ 16 بهمن 1390 ساعت 16:32 http://www.shadow-girls.blogfa.com

این نامه و اون نامه کلا با هم فرق دارن هر ۲ درسته اما در موورد همه صدق نمیکنه.....(البته بجز نامه ی خانومه که همه ی مردا عین همن)

چطور برا خانوما درسته ولی برا آقایون نه؟!!!!!
نه آجی یا هردو یا هیچکدوم.

لاله 21 اسفند 1390 ساعت 15:08

وااااااااااااااااای چقد جالب بود .........هردوتاشو قبول دارم داداشی

اینقدر منطقی هستی دیگه....

ربولی حسن کور 22 اردیبهشت 1391 ساعت 18:33 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
نمیدونم چرا یاد کتاب بامداد خمار و شب سراب افتادم
اما درمجموع هنوز حرفهای اون خانم منطقی تر بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد