غروب سرد یک روز پائیزی، باران رقصکنان روی شیشه ماشین میبارید. آخرین روزهای مهر ماه بود .پشت چراغ قرمز به تکاپوی مردم در پیادهرو نگاه میکردم. قطرات باران به زیبایی هر چه تمامتر تلوتلو خوران میبارید. تکاپوی مردم در آن عصر پائیزی سرد دیدنی بود.در رؤیای خود سیر میکردم که تقتق شیشه ماشین مرا به خود آورد. آن سوی شیشه بخار گرفته، چهره دخترکی با لپهای گل انداخته از سرما نمایان شد.
شیشه را پایین کشیدم، جعبه آدامس و شکلات جلوی چشمانم ظاهر شد، گرمای درون ماشین دستان یخزده دخترک را کمی جان بخشید. چشمان معصومش گواهی میداد از آن بچههای سمج نیست.دو بسته آدامس و دو بسته شکلات برمیدارم.با لحن کودکانهای به من گفت: آقا! چرا از هر کدوم دوتا برداشتین!؟
گفتم؛ آخه من دوتا خواهرزاده دارم، برای این که دعواشون نشه باید از هر چیزی دوتا بخرم. میشد حسرت این جمله مرا در چشمانش دید. بقیه پول را که به من داد گفتم؛ مال خودت.با خوشحالی کودکانهاش به پیاده رو رفت. زنی روی زمین یخزده از سرمای پائیزی خیابان .... نشسته بود، پول را به او داد، بوسهای بر گونه مادر نشاند و دوباره لیلیکنان به میان ماشینها آمد.
… چراغ سبز شده بود و من هنوز پشت چراغ سبز بودم! دخترک روی زمین پهن شده بود و ناله میکرد، آدامسها و شکلاتهایش پخش زمین شده بود.دخترک برای آخرین بار بوسه بر گونههای سرد مادر زد!
با توجه به قیمت بالای تخممرغ در این روزها، بسیاری از مردم که بنده کمترین را در کوچه و خیابان ملاحظه میکنند، از این حقیر روسیاه سوال مینمایند که: الیوم با تخممرغ چه کنیم؟... بخوریم؟...نخوریم؟... یک در میان بخوریم؟... برویم توی ترک؟... و قس علیهذا!....
قبل از این که بنده چیزی بگویم؛ اجازه بدهید ببینیم بقیه چه میگویند؛ بقیه یعنی پارهای از مسوولان مربوطه. عنایت بفرمایید:
1ـ دبیر ستاد ترویج تخممرغ: هر انسانی برای حفظ سلامتش باید روزی یک تخممرغ بخورد.
ـ مردم عزیز: چشم. به نکته ظریفی اشاره فرمودید. یادم باشد حتما روزی یک تخممرغ بخورم!
2ـ یک کارشناس تغذیه وزارت بهداشت: تخممرغها را برای نگهداری، نشویید؛ زیرا راه ورود میکروب از طریق منافذ موجود روی پوست باز میشود. باید آنها را نشسته، بلافاصله در یخچال بگذارید.
ـ همان مردم عزیز: ممنون که گفتید. مانده بودیم این همه تخممرغ را چه جوری نگهداری کنیم و کجا بگذاریم؟
3ـ معاون وزیر صنعت و معدن و تجارت: تخممرغ شانهای 5100 تومان است و فروش بالاتر از 6000 تومان، تخلف است.
ـ باز هم همان مردم عزیز: وای ی ی... خدای من، راست میگویید؟...رفتم که یک شانه تخممرغ بخرم. امشب یک املت درست و حسابی افتادیم. سر راه، گوجه یادم نره!
4ـ سوپری سر کوچه: خواب دیدید، خیر باشد!...یک شانه تخممرغ شما شد 9000 تومان!
ـ و باز هم همان مردم عزیز قبلی: ولی عرض کردند که...
ـ ... بله، عرض کردند!
بسته پیشنهادی: از آنجا که از مجموع عرایض فوق، باز هم چیزی دستگیرمان نشد که بالاخره با معضل اساسی تخممرغ چه کنیم؛ در نهایت باز مجبوریم که خودمان دستبه کار ارائه رهنمود شویم. فلذا علیالعجاله چند پیشنهاد راهبردی ـ کاربردی، تقدیم حضور میکنیم:
1ـ طرح تعویض: یک شانه تخممرغ بدهیم، یک مرغ بگیریم.
2ـ طرح تعریض: تمهیدات و تسهیلاتی برای مرغها به وجود آوریم که بیشتر تخم کنند.
3ـ حلوا حلوا کردن: تا اطلاع ثانوی از شکستن تخممرغ اجتناب ورزیم و آن را روی سر بگذاریم، حلوا حلواش کنیم.
4ـ اختصاص دادن: تخممرغ را به سفره هفتسین اختصاص دهیم و سالی یک بار آن را مورد مصرف قرار دهیم. مثل بقیه چیزهای دیگر این سفره.
5 ـ تخممرغ چینی: مسلماً چین که جمعیت وحشتناکی دارد، تعداد مرغهایش هم باید خیلی زیاد باشد. از این رو ـ برای تأمین نیمرو ـ تا مدتی از چین، تخممرغ وارد کنیم. مزیّت تخممرغ چینی این است که زودتر هم شکسته میشود.
6 ـ تفکیک تخممرغ: اگر فعلا قیمت تخممرغ را نمیشود پایین کشید؛ بد نیست که اقدام به تقسیمبندی و نامگذاری ردههای جدید آن کنیم. به این ترتیب:
الف ـ تخممرغ کامل
ب ـ تخممرغ نیم
ج ـ تخممرغ ربع
د ـ و....دیگر اندازههای کمتر!
کم از بلوتوثبازی زندهها میکشیم که زمینه این کار در قبرستان هم فراهم آمد. الآن شما حتما همچین پیش خودتان خیالات میکنید که یحتمل مردهها هم با هم بلوتوثبازی میکنند؟... خیر، مرده بنده خدا که دستش از زمین و آسمان کوتاه است؛ موبایلش کجا بود که بلوتوثش باشد... یک چیزی میگوییدها! تازه، تلفن همراه ما در داخل منزل به زور آنتن میدهد و اگر یک مگس از جلویش عبور کند، دچار اختلال میشود، تا چه رسد به داخل قبر که صدای فاتحه هم به زور به گوش میت خلدآشیان میرسد.
راستش دروغ چرا؛ طوری که خبرگزاری برنا گزارش داده و اسنادش هم به صورت فیلم روی سایت آن موجود است؛ ظاهرا در آرامستان بهشتزهرا، یک سری دستگاههای خودمردهپرداز نصب شده تا چنانچه شخصی که آمده تا فاتحه مرده خاصی را بخواند، اما به علت توسعه گورستان، موفق به پیدا کردن مرده مورد نظر نمیشود؛ برود صاف در مقابل این دستگاههای الکترونیک دیجیتال بایستد و بلوتوث موبایلش را روشن کند تا پس از دادن اسم صاحب قبر، نشانی دقیق قبر آن خدابیامرز روی موبایل فرد بلوثوت شود.
مونتاژ ادبی پیشرفته:
«رو به گورستان دمی خامش نشین»
آن بلوتوثهای روشن را ببین!
از قرار معلوم کار به همین ابتکار هم ختم نشده و گویا قرار است بزودی کل سیستم بهشت زهرا به اینترنت متصل شود؛ تا از این پس شما بتوانید از طریق یارانه منزل و در حالی که مثلا روی تخت دراز کشیدهاید یا در کانون گرم خانواده حضور دارید؛ در همان حالت چنانچه دلتان یاد امواتتان کرد و بیماشینی یا ترافیک سنگین پایتخت، رفتن به بهشت زهرا را در چشم ما سختتر از کندن کوه بیستون کرد که عشق آن را کند و شهرتش فرهاد برد؛ به کمک اینترنت حی و حاضر میتوانید در محیط این آرامستان حضور مجازی پیدا کنید و از طریق دوربینهایی که در گورستان کار گذاشته خواهد شد، قبر منسوبین و آشنایان خود را بیابید و از راه دور برایش کامنت بگذارید؛ یعنی فاتحه دیجیتالی بخوانید. از این بالاتر حتی میتوانید سفارش گل و مداح بدهید. حالا ایمان آوردید به آغاز فصل گرم؟...
حاشیهسازی: در حاشیه خبری که عرض شد و باعث رفاه حال مرده و زنده خواهد شد، نکاتی چند قابل طرح است که مطرح میکنیم؛ به این شرح:
1ـ انتخاب پسورد: از این پس برای هر مردهای یک پسورد در نظر گرفته شود که از طریق بخش خدمات انفورماتیک و الکترونیک سازمان بهشت زهرا در اختیار شخص متوفی قبل از اقدام به هرگونه فوت، و یا بازماندگان درجه یک وی قرار داده شود تا فقط آنها بتوانند به اطلاعات مرده مورد نظر دست پیدا کنند. اینکه خاک سیهاش بالین است / رمز اینترنتی آن این است:«.......»!
2ـ عدم بلوتوثبازی: روشن کردن بلوتوثها برای پیدا کردن سریع قبر توسط کسانی که به گورستان میآیند، باعث و بهانه آن نشود که به جای نشستن بر سر قبر و ذکر خیر کردن از متوفی و خواندن فاتحه وی، عدهای در اطراف قبر بنشینند و اقدام به بلوتوثبازی کنند. این کار خوب نیست. فردا زبانم لال اگر قسمت شما هم شد که به سلامتی فوت کنید، آیا هرگز حاضر و راضی میشوید که عدهای از آشنایان شما بیایند سرقبرتان بلوتوث تازه ردّ و بدل کنند؟ به قبر خودتان میخندید اگر این صحنه را مشاهده کنید!
3ـ ضرورت فیلترینگ: از آنجا که بالاخره در یک گورستان وسیع، ممکن است سه چهار تا مرده معلومالحال هم وجود داشته باشند که اطلاع یافتن از اطلاعات مربوط به وضعیت جهنمی آنها برای دیگران بدآموزی داشته باشد؛ فلذا شاید لازم باشد که برخی از قبور مسالهدار، یک مقداری فیلتر شوند که حساب دست زندهها هم بیاید که مثل آدم بمیرند.
4ـ هک شدن قبور: از آنجا که هکرها در همه جا متاسفانه حضور به زور دارند؛ لهذا مسوولان خدمات رایانهای بهشت زهرا باید دقت نمایند که سیستم رایانهای اموات مورد هجوم و هجمه هکرها قرار نگیرد. در غیر این صورت مثلا ممکن است که شما بروید فاتحه قبر قطعه 3 را بخوانید، اما در عمل برای قبری ناشناس در قطعه 33 ارسال شود. در این حال، یک مرده در مردهای میشود که پیدا کنید مرده شوی را...!
نخند!
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب.
نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند!
... به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند!
به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به راننده ی چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که زندگیش را دود میکند,
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،
به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی،....
نخند،نخند که دنیا ارزشش رانداردکه تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!!
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!!!
آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،
بارمی برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جارمی زنند
سرما و گرما می کشند،
وگاهی خجالت هم می کشند،..خیلی ساده...
در
این پست زیبا ترین زنان جهان را میبینید که در ۴ گروه دسته بندی شده اند و
توسط برنامه های گرافیکی با هم ادغام شده و تصویری جدید را پدید آورده اند
در نهایت برایند ۴ تصویر به دست آمده از این ۴ گروه پدید آورنده زیبا ترین زن جهان میباشد ...
به تصاویر دقت کنید
گروه اول
گروه دوم
گروه سوم
گروه چهارم
رفته ام توی کیف فروشی وسط بازار، مادر و پدری آمده اند برای دو پسرشان کیف بخرند. برادر کوچکتر کیف گران تری می خواهد. پدر و مادر زیرگوشش می خوانند که این کیف گران است از پس خریدنش بر نمی آیند، بخصوص آنکه باید دو کیف بخرند. پسر کوچک عقب نشینی می کند اما برادر بزرگترمادرش را کناری می کشد و می گوید: مامان کیف من که خراب نشده فقط کمی رنگش رفته من امسال کیف نمی خرم برای احسان همان کیفی را بخرید که دوست دارد.
من نزدیک است اشکم در بیاید اما خانواده عین خیالشان نیست انگار این جور ایثارها برایشان همیشگی است. به نظر می آید گاهی پول نداشتن با انسان بودن رابطه ی مستقیم دارد.
چرا هنوز چشمهایت را
نمیبندی؟ میخواهی ببینی که چطور قحطی و مرگ و بیماری آمدهاند و هر کدام
سهمشان را از مردم کشورت سومالی میخواهند؟ که چطور کارشان از گلچین کردن
گذشته است و با حرص پنجه میاندازند میان جمعیت 4 میلیون نفری گرسنهها و
قحطی زدهها تا هرچه به چنگشان آمد را ببلعند؟
چشمهایت را ببند. همه همبازیهایت هم خوابیدهاند. همه مثل تو با چشمها و دهانهای باز خوابیدهاند و خوراک ضیافت کرمها و مگسها و موشها شدهاند تا آنها، سرحوصله پوستهای نازکشان را که مثل بختشان سیاه است، بخورند و بعد بیآن که گوشتی پیدا کنند، سپیدی استخوانهایشان را به رخ زندگان بکشند. ببین! در همین 3ماه گذشته 29هزار کودک دیگر مثل خودت به خواب رفتهاند و دیگر بیدار نشدهاند، اینجا سرزمینی است که بیدرد مردن، آرزوی ساکنانش شده است و آن وقت تو، با این تن نحیف افتاده بر زمین زیر تیغ آفتاب، تا کی میخواهی با مرگ چانه بزنی؟ مگر نمیدانی اینجا هر روز 100 نفر از گرسنگی میمیرند. تو هم یکی از سهمیه 100 نفری امروزی نازنینم و این را همه فهمیدهاند جز خودت که هنوز بیداری، که هنوز با مرگ دست و پنجه نرم میکنی، که همه زورت را جمع کردهای تا دست لاغرت را بالا بیاوری و کمک بخواهی.
نترس! آرام بگیر! برای بیداری تقلا نکن. بخواب تا شاید خواب محالهای زندگیات را ببینی، خواب تکهای نان که بشود سق زد و جرعهای آب که سوزش حلقت را کم کند و لبهایت را طوری تر کند که آهسته مادرت را صدا کنی، بخواب طفلکم! بخواب یا دستکم آن چشمهای درشت و سیاه را ببند، اینجا هیچ چیز دیدن ندارد.