زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

سوز عشق


فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…
تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….
گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟
سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده ….

داری فراموش میشی...

http://i.friendfeed.com/6748baa47d42102844a2cebb5158d60caaa0ffbc

داری تو خاطره هام گم میشی


از تو جاده ی چشام دور میشی


داره نم نم نبودنت مثل بارون


منو می بره به حس فراموشی


داره حس خوبم بهت بد میشه


داره دوس داشتن من کم میشه


داره تنها نقطه ی روشن قلبم


با نبودت نقطه ی کور میشه



پی نوشت (1) : میدونستم که یه روزی باید از هم خداحافظی کنیم ولی اصلا
انتظار یه همچین خداحافظی ای رو نداشتم!!!

چه راحت و ساده حالا همدیگه رو نمیشناسیم! عجب رفاقتی!

دلم دیوانه ی توست


در خلوت دلم ، در همنشینی با غمها ببین که چگونه میریزد اشک از این چشمها


این چشمهای خیس ، همان چشمهاییست که تو خیره به آن بودی در لحظه دیدار

میفهمی معنای دلتنگ شدن را ، میفهمی معنی انتظار را؟

نه ! دلتنگی آن نیست که مرا اینگونه محکوم به سکوت کرده است

انتظار آن نیست که اینگونه مرا محکوم به بیقراری کرده است

خیالی نیست ، من همچنان با خیال تو سر میکنم پس بیخیال…

بگذار در حال خودم باشم ، بگذار همچنان من دیوانه دیوانه ات باشم

مزاحم خلوتم نشو ، اگر مرا میخواهی سد راه اشکهایم نشو….

بگذار آرام شوم ، بگذار هر چه غم در دلم انباشته ، خالی شود….

این همان راهیست که هم تو خواستی در آن باشی

و هم من خواستم تا آخرش با تو بمانم

پس چرا به بیراهه میروی، چرا مرا جا گذاشتی و برای خودت میروی؟

مرحبا ، تو دیگر کیستی ، دست هر چه بی وفاست را از پشت بستی….

خودم میدانم بد دردیست عاشقی و همچنان بیمارم ، تا کجا میخواهی بمانی ؟

تا هر جا باشی من نیز میمانم…

عشق من هر از گاهی به یادم باشی بد نیست ،

هر از گاهی هوای مرا داشته باشی جرم نیست

چه کنم ، دلم دیوانه ی توست ، هوایش را داشته باش که

دلم تمام دلخوشی اش به توست…

همیشه باش عشق من

همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، نمیتوانم سختی های دنیا را بی تو روی دوش بکشم!

همیشه باش که بدجور نیاز دارم به تو ، باز هم محبتی به قلبم کن که زندگی ام را مدیونم به تو
تو آمدی و عشق را دوباره پیدا کردم ، آن عشق بی معنا برایم بامعنا شد و همین شد که قلبم دوباره جان گرفت…
بمان و یاری کن مرا ، تا پایان این راه همراهی کن مرا، نگذار تنها بمانم ، نگذار در این راه بی همسفر باقی بمانم
بیا و در حق دلم عاشقی کن ، بیا و برای یک بار هم که شده عشق را آنطور که هست برایم معنی کن
بس که دلم دست این و آن افتاد کهنه شد ، عمری از احساسم گذشت و پیر شد ، دیگر نه طاقت دوباره شکستن را دارم ، نه حس دوباره ساختن را….
درک کن ، میترسم ، بس که دلم زیر پاهای بی محبت دیگران افتاد و له شد ، زندگی برایم یک داستان بدون عشق شد ….
تو آمدی و باز هم فکرم درگیر شد ، دلم به لرزه افتاد و لحظات با تو بودن نفسگیر شد
به خدا دیگر طاقت ندارم ، بس که شکسته ام دیگر جایی برای غمهای تازه ندارم ، بس که خسته ام ،نفسی برای فرار از خستگی ندارم
دل بسته ام به تو و نگاهی کن به من ،شک نکن به احساسات قلب من ….
دستانم بگیر و آرامم کن ، با قلب شکسته ام مدارا کن ، اینک که با توام ، اینک که دلم را به دریای دلت زدم و محو امواج توام ، مرا با دستهای خودت غرق نکن….
همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، امروز از ته دل  با من باش،که بی تو همان تنها و دلشکسته دیروز میشوم

کجایی ای یار من؟!!!

http://up.funshad.com/images/mfi08boo553fs74ez02.jpg
باران مرا آرام میکند ، باران مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها میکند ،

باران مرا به آرزوهایم نزدیک میکند.....
آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،
دلم میخواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های
خاموش را میلرزاند فریاد بزنم ، فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود........
صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق
در زیر باران قدم میزند ، تنهایی در کوچه های سرد و
خالی... کجایی ای یار من؟ کجایی که جایت در کنارم خالی است.....
در این شب بارانی تو را میخواهم ، به خدا جایت خالی خالی است.....
کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد .....
تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ، تو که نیستی منی که همان مرد تنها می باشم قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت....
قصه مرد تنها در یک شب بارانی ، شبی که احساس میکنم بیشتر از همیشه عاشقم....

یه روز بارونی

یه موقع هایی هست که به خودت می گی : الان می خوام بنویسم.هوا بارونیه.صدای باد و بارون قاطی شده با صدای یه خواننده عرب که شعر زیبایی می خونه با این مضمون که :

منتظرتم.خیلی وقته! با تو روزهایی دیدم که به عمرم ندیده بودم.تو دنیا رو برام با آرامش کردی.دیگه انگار هیچ چیز برای دونستنم نمونده.دیگه از هیچی نمی ترسم.منتظرت بودم و دنبالت می گشتم!

دم در اتاق رو که نگاه می کنم می بینم که بارون خیلی شدیدتر ازین حرفهاست.اینجور که پیش می ره اتاق خیس خیس می شه!!!وقتی هوا بارونیه نمی دونم چرا یهو تلپی می افتم توی حوض خاطره هام!!؟

اولین قصه قصه ما بود آخرین قصه از یاد نرفتنی هم قصه ما بود!

همین...!!!!!!

عاشق شدم و اون عاشق بود.گذشت روزای ما!

نمی دونم بارون کدوم روز نحس خزونی بود که دل تورو شست؟؟؟؟؟

فقط می دونم من اینجا

بی تو

خیلی تنهام!

دلگیرم!

من بارونیم!

بارونیم!!!!

رویای خیس من...

تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم،
تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد
توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد.
تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم،
انگار نه انگار بامنی ،نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی!
همیشه به یاد توام و در حسرت داشتنت،دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت
یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو ،یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو!
آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد،همه چیز به نفع تو تمام شد
دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ،چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد
من پر از درد بودم و خسته ،اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد
تو با منی و افسوس که من بی تو هستم،انگار نه انگار که عاشق تو هستم!
بودن و نبودنت فرقی ندارد،اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد
هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی؟
هزار درد دل ناگفته در دلم مانده و همدلم نیستی،
آنقدر اشک ریخته ام که چشمانم نمیبیند که دیگر نیستی!
نیستی و من تنها مانده ام ، آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام
تو با منی و من تنها نشسته ام، تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام!

فراموشش کردم...

http://img4up.com/up2/3965735315376101.jpg

امـــروز دوبـــاره دیــدمـشـــ !

تــا منــو دیــد سریــع رفتـــم
تا باهاش هم کلام نشم ...
احساس کردم نمیشناسمش !

... دلـــتنــگیـــم رفــع شـــد !
همـــش خیال بود !

دیدمشــ با یه چشم دیگه
یه آدم معــمولی !
دیــگه غــمی نــدارم ...

باور دارم :
اگر رابـطـه ما خــوبـــ بود تـن بـه جــدایی نمی دادیــم !

گاهی بهتریـن وسیله برای فراموشی ، دیدار دوباره است

خدایا مرا میبخشی ؟!

پروردگارا! ببخش مرا که از تمسخر دیگران لذت بردم.

پروردگارا! ببخش مرا که براى رسوا کردن دیگران تلاش کردم.

پروردگارا! ببخش مرا که نادانى دیگران را به رُخِشان کشیدم.

پروردگارا! ببخش مرا که براى همه گردن کشیدم، به غیر از خودم.

پروردگارا! ببخش مرا که دیگران را وادار به معذرت خواهى کردم.

پروردگارا! ببخش مرا که هر چه با من مدارا کردى، من بر تو خیره سرى کردم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که حسرت نداشته هایم را خوردم، شاکر داشته هایم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که به فکر زیبایى ظاهر و مد لباس و ... بودم، به فکر زیبایى و طهارت باطنم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا که بارها و بارها به دنبال جنازه این و آن رفتم و فقط با یک «اِ اِ» گفتن، از کنارش گذشتم و هنوز باورم نیست که من هم رفتنى هستم.

پروردگارا! ببخش مرا که در مجادله با این و آن فهمیدم که حق با من نیست؛ ولى به رو نیاوردم.

پروردگارا! ببخش مرا که براى نظرات دیگران، آنگونه که حقشان بود، ارزش قائل نشدم.

پروردگارا! ببخش مرا که موقع تعریف و تمجید دیگران، باورم شد که راستى راستى کسى هستم!

پروردگارا! ببخش مرا که تاب شنیدن تعریف از دیگران را نداشتم!

پروردگارا! ببخش مرا که توان حل مشکل دیگران را داشتم؛ ولى سکوت کردم و گفتم دردسر نمی خواهم

پروردگارا! ببخش مرا که واله و شیداى مخلوقاتت شدم و خالقیتت را از یاد بردم.

پروردگارا! ببخش مرا که مدام دروغ گفتم و توجیه کردم که دروغ مصلحتى بود.

پروردگارا! ببخش مرا که خود را به خواب زدم تا از انجام کارى که وظیفه ام بود، شانه خالى کنم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که اهل حرف بودم، اهل عمل نبودم.

پروردگارا ...

پروردگارا!!! میبخشی مرا ؟؟؟؟