زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

صبحت های تکان دهنده تنها شاهد قتل داداشی

صبحت های تکان دهنده تنها شاهد قتل داداشی: انگار چند ماه برای کشتن برنامه ریخته بودند!

http://www.toopfun.com/wp-content/uploads/2011/07/n00002777-b.jpg

مجید فرجی خبرنگار جوان کرجی که همراه با روح الله داداشی در صحنه قتل او حضور داشت در مورد این اتفاق گفت: «حدود ساعت 12:05 شب بود که روح الله با آزرای مشکی اش امد در خانه ما در خیابان مالک اشتر تا با هم برویم بیرون. با هم رفتیم از یک سوپر مارکت خرید کردیم و آمدیم توی ماشین نشستیم. کمی که جلوتر رفتیم یک پراید مشکی با بوق های وحشتناک (که هنوز صدای آن در گوشم است) پشت ما قرار گرفت و مدام شروع کرد به بوق زدن. مشخص بود دنبال بهانه ای برای دعواست چون راحت می توانست رد شود. روح الله شیشه را پایین کشید تا ببیند طرف چه می گوید که راننده چند فحش بد داد و بعد گفت اگر وجود داری بزن کنار. روح الله دید طرف سرش برای دعوا درد می کند گاز داد که برود اما پراید مشکی دنبالش آمد و سرانجام جلوی ما پیچید و روح الله که دید طرف دست بردار نیست از ماشین رفت پایین تا ببیند حرف حساب آن ها چیست. راننده همین که از ماشین آمد پایین دو تا فحش ناموسی داد و قمه را از غلاف بیرون کشید و تا روح الله به خودش بیاید قمه را محکم زیر حنجره روح الله کشید. شاید شما بگویید چرا روح الله با آن هیکل اسیر این آدم شد که قد بلندی هم نداشت. روح الله اصلا آدم دعوایی نبود. اصلا دنبال شر نمی گشت. فکرش را هم نمی کرد که طرف قمه را بزند اما انگار طرف برای این کار ماه ها برنامه ریخته بود چون معطل نکرد و بلافاصله زیر حنجره روح الله کشید»
او ادامه داد: «خون مثل فواره زد بیرون. روح الله شوکه شده بود که در همان حالت یکی هم توی قلب روح الله زد. آن یکی که کنار راننده نشسته بود آمد طرف من اما چیزی دستش نبود من هم با او گلاویز شدم که راننده را برای کمک خواست. راننده با قمه آمد سمت من و من رفتم سراغ ماشین تا سوئیچ را بردارم اما سوئیچ نبود. راننده به دوستش گفت بیا بریم زدمش... و بعد با قمه آمد سمت ماشین و نشست توی ماشین و گازش را گرفت و رفت. من دستم به جایی نبود و مدام فریاد می زدم کمک. گویا یکی از ساکنان ساختمان های آن محل در خیابان پونه غربی زنگ زده بود به 110 و گفته بود که تند بیایید که دو تا جوان را اینجا کشتند. ضبط شده صدای او در 110 هست. من رفتم سمت روح الله که دیدم مدام می گوید نامردا زدند تو قلبم.»..

نظرات 2 + ارسال نظر
رها 1 مرداد 1390 ساعت 09:15 http://www.sayeye-setare.blogfa.com

باورم نمیشه.... چقدر راحت....!!!!!
چقدر کشتن آدما راحت شده....

از اون ور تو روز روشن جلوی چشم مردم یه دختر و با 37 تا ضربه ی چاقو میکشن و مردم هم بجای کمک موبایلاشونو درمیارن و از صحنه ی جرم فیلم میگیرن... از این ورم تو شب تاریک پهللون کشورمون و میکشن و میذارن کنار کسی هم ککش نمیگزه.....

این اون امنیتی بود که وعده شو داده بودن؟؟؟؟؟؟؟؟

امنیت که چه عرض کنم...
فکر کنم مسئولان به تنها چیزی که فکر میکنند همین امنیت باشه!!!

مریم 2 مرداد 1390 ساعت 21:05 http://blackways.blogfa.com

آخی خیلی دوست داشتمش به نظر آدم خوبی بود البته هیچکسی رو بیخود نمی کشن حتما یه کاری کرد بوده

ولی اینبار واقعا آدم خوبی بود و کاری نکرده بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد