کفاره
.
.
.
پ.ن :
تو حق" انتخاب" نداری ، تو رو انتخاب می کنن.
باور نکردم اونروز!!!!
تکه ای از پوست کتفم ، زیر مکیدن ِ لبهای مردی سیاه شده بود
ب گمونم ، فردای روزی بود که یِ پیاده روی طولانی ، تو یکی از
محله های شلوغ کالیفورنیا ، برای عکاسی داشتم
بعدش خیلی بی رحمانه سر یِ مار رو با ساتور زده م و
پوست لزج و چسبناک ش رو با وسواسی تهوع آور کندم و با ولع تا تهش خوردم
هیچ وقت هم معنی چشم های گشاد و دهنهای ِ باز و سر و شکلِ پر از انزجار آدمهایی
که فقط دو/سه نفرشون رو می شناختم و
نفهمیدم !
ــ لذیذه ، امتحان نمی کنید ؟؟؟
بوش زده بود زیر دلم
بوی عفونت می دادم انگاری
دلم شور افتاد که شورتم و کشیدم پایین
از ترشح و لک های ِ سفید متنفرم آخه !
خیالم که راحت شد ، سیگارم رو روشن کردم ...
.
امشب وینستون آمریکایی می کشم
هه هه !!!
جالب ، رنگ آمیزی پاکت ش بود
اون آبی ها ؛ با ساز ، سوئیشرت ، در خودکار ، پرده اتاق ، ژیلت و یکی از فنجونام
یکی بود
اگه قرار بود یِ جعبه کا.ندوم هم اینجا باشه ، بی شک اونم همرنگ بود
.
سیگار آمریکایی لای ِ انگشتم و نگاهم ب دستام قفل شد
ــ چقدر زشت شده ن !!
ناخنهام رو اینقدر از ته گرفته م که حس لامسه م کند و کور شده
یِ وقت هایی هم خون می زنه بیرون
شاید خیلی معلوم نباشه ، ولی من می دونم که زخم شده
عین کف سَرَم
که هی زور می زنم برایِ خاروندنش
تلاش برای ِ خاروندن ، اونم با انگشت هایی که ناخن هاش از ته گرفته شده
یِ چندشی مثل خود ار.ضایی داره که ب هیچ
حسی نمی رسونتت
رفت و برگشتی که هر چقدر هم براش حرص بزنی ، مفت نمی ارزه ...
.
خوب که چی !
اینا که چیزی و عوض نمی کنه
راستش خیلی خوشم نمیاد از این که بشینم و ببینم کجای زندگی م رو ب.گا دادم
اما وقتی دم صبح می شه و دارم سیگار آمریکایی می کشم مجبورم
می فهمی ، مجبــــورم
!...
نه اینکه
چیزی نداشته باشم بنویسم
مدام دارم تصور می کنم که قوز کرده پشت ماشین تحریرِ قدیمی و زلیخا را دارد تایپ می کند
گور دستِ جمعی
.
.
.
.
توضیح الواضحات : برای یک جماعتی خواستارم ...
برای دیوار کشیدن همیشه هم آجر لازم نیست !
گاه یک حرف ، یک فکر ، یک نگاه ...
هر شب
هزار لغت می چینم و جمله می سازم
و پشت ِ هم ، چندین شعر را از حفظ می گویم برایت
تکرار و تکرار و تکـــرار
تا خوابم می برد ...
کابوس ها حلقم را می گیرند
دست و پایم را می بندند
تا بیشتر از آنچه که در توانشان باشد شکنجه می دهند
انگار که فــِتیش را خوب بلد باشند !
تو را می بینم
که با کابوس ها ، روی هم ریخته ای و گا.ییدن هایتان تمامی ندارد
اِس.پرم های درد ب تخم.دان هایم حمله می کنند
و نطفه ی شومی در رحم ِ نقلی ام می کارد
آبستن می شوم
و درد است که رشد می کند
بزرگ می شود
ریشه می کند
سرطان می شود
و من بی توان تر از شب های دیگر ناله ای را ناله می کنم
باز ، ب دنبال ِ مرد ترین قابله ی روسپی مزاج توهم ِخود
ب دنبال ِ زن ترین شیمی درمانی
ب دنبال ِ خودم (من ِ تو) می گردم
این درد
نه در من می میرد
نه زاییده می شود
فقط تا چشمم را از خواب های پریشان ب آشفتگی باز می کنم
خودش را در روزمرگی
فنجان چای
نخ ب نخ سیگار های خشک
صدای خارج ِ ساز
لبخند های ماسیده و بغض و دود و فحش و بوق و عربده هایم پنهان می کند
تا دوباره شب شود
دوباره هزار لغت بچینم و جمله بسازم
و پشت هم ، چندین شعر را از حفظ بگویم برایت ...
ب صدای جیغی فکر می کنم که چقدر ممکنه ارتفاع ی ساختمون رو کوتاه کنه ...
.
.
.
پ.ن: این روزها لبه ی پشت بوم میشینم و سیگار می کشم .
این روزها
من و یک پنجره ی ثابت با یک خیابون ِ تکراری
.
منم مث " الف " و " طهمورث " تنها ترین آدم ِ روی زمین شدم ...
.
این روزها
زخمام و هی باز و نگاه و مث بر انداز کردن جنس پارچه ، لمسشون می کنم !
.
.
.
.
پ.ن : پشت پنجره پر از ته سیگار است ...
دو سال پیش عاشق بودم و دارای توَهم اِچ آی وی ِ پازیتیو ...
رژ لب فاح ِ شگی هایش را از بین لباس زیر های گیپور و ساتن های درخشان پیدا کرد
تکان پوزخندش آنقدر محـــــ ـــ ــکم بود که خاکستر، از سیگار کنار لبش تکانیده شد .
- جـِــ.ـــنده
نوک موهایش طبق عادت بین دو انگشت شصت و اشاره ش لولیده می شدند
زبر و شکننده
- چرا موهاتو تیره نمی کنی ، بهت میاد !
- این بیشتر ب کارم می خوره ...
وقت زیادی نداشت .
با بی حوصلگی مغز مداد چشم را تو پلک های ورم کرده ش ب چپ و راست می کشید .
نه ! باید سیاه تر می شدند ... دوباره تکرار کرد
رو ب روی آیینه ، ب صورتی که کِرم پودر ماسیده ش تو ذوق می زد خیره شد ، جوش و لک های بزرگ و تیره ی روی گونه ، بیشتر از هر وقت دیگه ای آزارش می دادند .
- هر چقد م ماله کِشی کنم رو این صورت ، فایده نــَررررره ..
پک غلیظی ب سیگار زد
فیلترش را در لیوان ِ آب ِ جرم گرفته ی کنار تشک انداخت ... پـیـــسسسسسز
یک بار دیگر خودش را بر انداز کرد
نوک دماغ ش را ب سمت گودی زیر بغل آورد ، بویی کهنه و مانده می داد
دستش را در یقه اش فرو کرد تا پستان هایش را در تاپ ِ پولک دار ِ قرمز جا ب جا کند !
اما ب یکباره جویدن لاس گونه ی آدامس کند شد
دست از حرکت ایستاد
پلک ها باز مانده بودند و مردمک ها می دویدند
سینه ی راستش خیس بود
شیر از سینه ی راستش پس داده بود !
زیر شکمش تیر کشید ، تا قفسه ی سینه، بالا تر آمد ، تا شانه ها ،سر خورد و تا کمر گاهش را دنبال می کرد .
تصویر بیرون کشیدن حرامـ.ـزاده ای که بین دو لنگش بود
جیـــــــغ هایی که برای خفه کردن ش مجبور بود تمام دندان هایش را ب هم بساید
زور می زد، غرق ِ درد و خون بود ...
جثه ی کوچک و لیزی که در دست هایش بعد از چند تکان کوچک بی حرکت ماند ...
طنابی لزج دور گردنش پیچیده شده بود !
تند تند پلک می زد
نباید سیاهی داخل ِ پلک ها ب بیرون پس می داد
چند نفس ِ عمیق بغض دار کشید
دیگر نمی خواست چطور دور انداختن ش را مرور کند .
خودش را از قاب آیینه کنار کشید و ب پشت پنجره ی بسته پرت کرد .
هوا تاریک بود
کفش هایش را برداشت
باید در ازدحام تاریکی و فاحشه مردهای شهر ، بـُر میخورد !
سردمه !
هوا رو که از دماغ می کشم بالا ، می سوزم
از وقتی مژه هایم را که چیده ام ، چشم هایم هم می سوزد
قرار است هر شب ، یک بند از انگشت پاهایم را هم قطع کنم
حس عجیبی دارد ...
حسی که می خواهی راه بروی اما هم زمان از درد نمی توانی!
البته فکر کنم چند روز اولش سخت باشد ...
مث روز اولی که دست هایم را تا آرنج در آکواریم ِ زالو ها فرو کردم ومی لرزیدم
چندشم می شد
اما ب مرور خوشم می آمد ...
قلقلکی با سوزش های نه چندان یک نواخت .
نمی دانم ، بوی خون برایم عادی شده یا سوز هوا تو دماغم بویایی م رو
مختل کرده !
.
سیگار را که آتش بزنم شاید بفهمم ...