زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

یادت باشد


یادت باشد که مرا آرزو به دل گذاشتی ، مرا در حسرت همه چیز گذاشتی…
وقتی دیدنت از آن دور دستها نیز آرزوی من است ، نگاه به چشمانت را در خواب میبینم
یادت باشد که مرا بدجور به انتظار گذاشتی، در آن ساحل عاشقی آنقدر منتظرت نشستم که سرزمینم به وسعت یک کویر شده ، دلم خشک خشک تشنه ی قطره ای محبت شده
یادت باشد که پا گذاشتی بر روی همه چیز ، فکر کنم دیگر دلت در فکر و خیال من نیست
یادت باشد که یادم نرفته حرفهایت ، آن همه قول و قرار های عاشقانه نیز که جای خودش ، بماند!
یادت باشد آن روز ، همان دیروز ، گفتی تا امروز مال هم میمانیم ، همدیگر را تنها نمیگذاریم ، چه خوش خیال بودم ، فکر فردا نبودم ، دیروز را میدیدم که عاشقانه با منی ، نمیدانستم روزی از دلم ، دل میکنی
یادت باشد که نرفته از یادم گذشته ها را ، کارم شده فکر کردن و افسوس خوردن ، خیلی سخت است در اوج عاشقی از عشق مردن…
خیلی سخت است غنچه عشق در قلبت بشکفد و همان لحظه پر پر شود ، لحظه پژمرده شدنش را با چشمهای خودت ببینی و بفهمی آن گل مال تو نبوده ، با هوای قلب تو سازگار نبوده….
یادت باشد که دلخوشی هایت مرا به اوج برد ، یادت نرود که مرا با دستهای خودت رها کردی به جایی که دیگر خودت نیستی ، جایی که باور ندارم دیگر مال من نیستی ….
یادت باشد همه چیز را ، فردا نیایی بگویی به یاد ندارم چیزی را ، یادت باشد که یادم نرفته بی وفایی هایت ، میدانستم شاید روزی قلبت با دلم راه نیاید…..

چه بر سر عشق آمده؟



خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم
گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم
هر که آمد بر روی قلبم پا گذشت و رفت و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد!
خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ، عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند !
خدایا نمیدانم میدانی در این زمانه همه با احساس عشقی که به آنها دادی قلبها را میشکنند و خیانت میکنند
خدایا نمیدانم میدانی که عشقی که تو آفریدی دیگر آن زیبایی و وفاداری را ندارد؟
خدایا نگاهی کن به عاشقان واقعی ، ببین حال آن ها را ، بگو که چه بر سر عشق آمده ؟
میخواهی فریاد بزنم تا بشنوی صدای مرا ؟ میخواهی با صدای بلند گریه کنم تا بشنوی درد این دل تنهای مرا؟
خدایا مگر عاشقان چه گناهی کرده اند که همیشه باید متهم ردیف اول باشند ، چرا باید به جای آن آدمهای بی وفا، عاشقان محکوم به حبس ابد باشند؟
خدایا میشنوی حرفهای مرا ، درک میکنی احساسات این قلب زخم خورده مرا ؟
چرا سکوت ؟ چگونه باید بشنوم پاسخت را در جواب این دل صبور؟
خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ، باید در انتظار باران اشکهایت باشم ، تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ، مثل این است که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده و همه بر روی آن پا میگذارند و یک برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده…
خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ،هوای عاشقان را داشته باش…

بی تو هیچم


ای که تو با چشمهای نازت ، دیوانه کردی قلبم را ، نگاهی هم به قلب من بینداز
ای که تو با ناز نگاهت ، دیوانه کردی چشمانم را ، حس کن هوای نفسهایم را …
ای که تو با دستان گرمت ، به آتش کشیدی دستان سردم را ، مرا  در میان خودت بگیر ، مرا بسپار به آغوشت ، رهایم کن ، از همه چیز خلاصم کن، بگذار لحظه ای رویایی شوم…
ای که تو دیوانه کرده ای دل عاشقم را ، در این حال جنونم ، تویی تمام جانم ، قبله راز و نیازم ، ای که تو با چشمهای نازت ، مرا از آن حال به این هوای عاشقی برده ای
ای که بدون تو هیچم ، لحظه ای نباشی پوچم، خالی از عشق و محبت ، خالی از وفا و عادت…
ای که بدون تو حتی برای خودم هم نمیتوانم زندگی کنم ، منی که مدتهاست برای تو زندگی میکنم
ای که بدون تو نفس در سینه نیست ، منی که مدتها به عشق تو نفس میکشم ….
ای که بدون تو زندگی برای بی معناست ، منی که از تو یاد گرفته ام رسم زندگی را….
دست خودم نیست حالم ، بدون تو بازی زندگی را میبازم ، ای که تو هستی پلی عبور از دره ی بی وفایی ها…
رهایم کن، مثل همیشه که مرا درک میکردی ، احساسم کن ، مثل همیشه که دوستم داشتی ، عاشقم کن ، مثل همیشه که بودی ، مرا تا پایان راه همراهی کن، که تنها نباشم ، جدا از تو و با غمها نباشم ، خودم باشم و خودت ، بوسه میزنم بر روی گونه هایت ، خیالم راحت است ، قلبم با تو دیگر تنها نمیماند….

از تو میگذرم...

از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ،

از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،

نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم.

از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،

این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست!

میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ،

میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ،

میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی

از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ،

هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم ….

نه اندیشیدن به تو فایده دارد ، نه فکر کردن به خاطره هایت ،

حالا آنقدر به دنبالم بیا تا خسته شود پاهایت….

تو لیاقت مرا نداری ، از تو میگذرم تو ارزشی برایم نداری….

کارت شده بود دلشکستن و بی وفایی ،

روز و شب من این شده بود که از تو سوال کنم کجایی؟؟

چرا پاسخی به دل گرفته ام نمیدهی ،

چرا سرد شده ای و مثل آن روزها سراغی از من نمیگیری؟

فکر کرده ای کیستی، برو با همان عاشقان سینه چاکت ،

برو که تو با یک نفر راضی نیستی!

از تو میگذرم بی آنکه تو را ببینم ،

محال است دیگر برگردم ، حتی اگر از غم و غصه بمیرم….

از تو میگذرم و بی خیالت میشوم ،

شک نکن بدون تو از شر هر چه غم در این دنیاست راحت میشوم

اشتباه گرفته ای ، من آن کسی که میخواهی نیستم ،

تا هر چه دلت خواست با دلش بازی کنی ،

میروم تا حتی نتوانی یک لحظه هم نگاهم کنی….

از تو میگذرم بی آنکه لحظه ای برگردم و تو را ببینم ،

یک روز بیا تا حساب تمام بی محبتهایت را از قلب شکسته ام برایت بگیرم….

سوز عشق


فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…
تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….
گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟
سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده ….

داری فراموش میشی...

http://i.friendfeed.com/6748baa47d42102844a2cebb5158d60caaa0ffbc

داری تو خاطره هام گم میشی


از تو جاده ی چشام دور میشی


داره نم نم نبودنت مثل بارون


منو می بره به حس فراموشی


داره حس خوبم بهت بد میشه


داره دوس داشتن من کم میشه


داره تنها نقطه ی روشن قلبم


با نبودت نقطه ی کور میشه



پی نوشت (1) : میدونستم که یه روزی باید از هم خداحافظی کنیم ولی اصلا
انتظار یه همچین خداحافظی ای رو نداشتم!!!

چه راحت و ساده حالا همدیگه رو نمیشناسیم! عجب رفاقتی!

اول ترم و تغ و لغ بودن کلاس ها

اول مهر یا ابتدای هر ترم دانشجوها تو فکرن که برن کلاس یا نه چون ممکنه تا دانشگاه برن و کلاس نباشه و ضد حال بخورن اما حضور دانشجوها رو میشه به این شکل بررسی کرد :

 


ا) یک عده ای به دانشگاه می رن تا  بعد از مدتها دوستان مونث یا مذکر خودشون رو ببینن.

 

2) یک عده ای هم می رن دانشگاه تا بالاخره یه جوری با هم دانشگاهی های مونث یا مذکرشون ارتباط برقرار کنند و توی تعطیلات نقشه های لازم رو کشیدن تا این ترم دیگه موفق بشن و به آرزوی دیرینه خودشون برسن البته هدف این افراد ازدواجه یه وقت اشتباه فکر نکنید ما هم برای این افراد آرزوی موفقیت داریم.

 

3) یک عده ای می رون دانشگاه چون کار اداری دارن حالا دروغ و راستش با خودشونه.

 

4) یک عده ای هم که علاقه وافر به درس دارند و از اولین جلسه تا آخرین جلسه حضور دارن و فقط دور از جون شما مرگ یا قطع نخاع باعث میشه که سر کلاس حاضر نشن.

 

5) یک عده ای می رون تا جزوه بنویسن دقت کنید (فقط مینویسند) و آخر ترم بچه ها به اونا خیلی احتیاج دارن و معمولا فونتشون B Nazanin هستش به هر حال دستشون درد نکنه.

 

6) یک عده ای هم اداره آمار تشریف دارن صبح از خواب پا می شن تو دانشگاه هستن حالا چه کلاس باشه چه نباشه به نظر من با وجود این افراد دانشگاهها دیگه احتیاج به حراست ندارند و میتونند از این دانشجویان مشتاق استفاده کنند.

 

7) یک سری از بچه ها از ترس استادا میان دانشگاه چون بعضیاشون گیرن و یا ...

 

8) یک گروه هم که توی دانشگاه کارهای فرهنگی هنری علمی عقیدتی انجام میدن و باید حتما باشند وگرنه خط میخورن.

 

9) چندین نفر هم که خونشون نزدیک دانشگاه هستش میگن که میریم اگه کلاس بود که بود اگه نبود که بهتر.

 

تا اینجا 50 در صد از کلاس جور شده و می مونه 50 در صد دیگه که از این 50 درصد که نیومدن  30 درصد شون میان کلاس و دلیلشون اینه که چون 50 درصد اومدن ما هم اومدیم پس تا حالا 80 درصد اومدن و 20 درصد مونده.


از این 20 درصد 15 درصدشون میمونه که اینا با موبایل ارتباط لحظه به لحظه با دانشگاه و همکلاسی هاشون دارن و هر 5 دقیقه یک بار آمار میگیرن که کی اومد و کی رفت و خلاصه چند نفر توی دانشگاه هستند سر آخر میبینند که دیگه 80 درصد اومدن یک حالت اضطراب و دلهره بهشون دست میده و خودشون رو توجیح می کنند و میگن حالا که خونه بیکاریم دیگه چی کارکنیم همه که اومدن ما هم مجبوریم بریم و میمونه 5 درصد که این افراد را تا آخر ترم به ندرت در دانشگاه میبینیم.
نام دیگر این افراد پیچ می باشد که فن و فنون مخصوص به خودشون رو واسه پیچوندن کلاس دارند که کار هر کسی نیست! 


و به این ترتیب کلاسها از روز دوم به طور رسمی آغاز می شود.

حالا شما جزء کدوم دسته اید یا بودید؟

دلم دیوانه ی توست


در خلوت دلم ، در همنشینی با غمها ببین که چگونه میریزد اشک از این چشمها


این چشمهای خیس ، همان چشمهاییست که تو خیره به آن بودی در لحظه دیدار

میفهمی معنای دلتنگ شدن را ، میفهمی معنی انتظار را؟

نه ! دلتنگی آن نیست که مرا اینگونه محکوم به سکوت کرده است

انتظار آن نیست که اینگونه مرا محکوم به بیقراری کرده است

خیالی نیست ، من همچنان با خیال تو سر میکنم پس بیخیال…

بگذار در حال خودم باشم ، بگذار همچنان من دیوانه دیوانه ات باشم

مزاحم خلوتم نشو ، اگر مرا میخواهی سد راه اشکهایم نشو….

بگذار آرام شوم ، بگذار هر چه غم در دلم انباشته ، خالی شود….

این همان راهیست که هم تو خواستی در آن باشی

و هم من خواستم تا آخرش با تو بمانم

پس چرا به بیراهه میروی، چرا مرا جا گذاشتی و برای خودت میروی؟

مرحبا ، تو دیگر کیستی ، دست هر چه بی وفاست را از پشت بستی….

خودم میدانم بد دردیست عاشقی و همچنان بیمارم ، تا کجا میخواهی بمانی ؟

تا هر جا باشی من نیز میمانم…

عشق من هر از گاهی به یادم باشی بد نیست ،

هر از گاهی هوای مرا داشته باشی جرم نیست

چه کنم ، دلم دیوانه ی توست ، هوایش را داشته باش که

دلم تمام دلخوشی اش به توست…

بگویید از یاد من نخواهد رفت..

http://s1.picofile.com/file/5644182090/2mrslrd.jpg
بگویید از یاد من نخواهد رفت..

بگویید خاطره‌هایش را هر سال تمدید خواهم کرد

بگویید چرا..چرا آنگاه که من همه را بخاطر داشتن او باختم..

آن زمان تنهایم کرد بگویید خانه ‌ام سرد است..

بگویید چرا مرا لابلای لحظه‌های سرد روزگار رهایم کرد؟

بگوید نفس کم میآورم دیگر..بگویید چرا بی‌هوا رهسپار اعماق دریایم کرد..

بگویید قشنگ‌ترین بهانه..دانی‌ کدامین بهانه اینگونه رسوایم کرد؟

بگویید که دارم میروم، خدا صدایم کرد..

نگوئید..نگوئید شکسته ‌ام..ترحم نمیخواهم..

بگذارید نداند چگونه مرا از غرورم جدایم کرد..