زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

زیبایی تغییرات

خدایا هرکسی رو که تو این دنیا عاشقش میشم ومیپرستمش ترکم میکنه!! نکنه که تو هم یه روز ترکم کنی خدا جون....

بخواب طفلکم!

بخواب طفلکم! بخواب! گرچه می‌دانم این خواب بیداری ندارد. بخواب و آن چشم‌های درشت بیرون زده و پرحسرت خود را ببند تا نبینی که کرم‌های ریز سپید از همین حالا دارند باقی مانده تن بی‌حست را می‌برند و مگس‌ها تن پوشت شده‌اند و غریزه به آنها حکم کرده است که بی‌ترس وارد دهانت شوند و معده خالی‌ات را بگردند، چون تو حتی رمقی برای بستن دهان کوچکت نداری.

چرا هنوز چشم‌هایت را نمی‌بندی؟ می‌خواهی ببینی که چطور قحطی و مرگ و بیماری آمده‌اند و هر کدام سهم‌شان را از مردم کشورت سومالی می‌خواهند؟ که چطور کارشان از گلچین کردن گذشته است و با حرص پنجه می‌اندازند میان جمعیت 4 میلیون نفری گرسنه‌ها و قحطی زده‌ها تا هرچه به چنگشان آمد را ببلعند؟

چشم‌هایت را ببند. همه همبازی‌هایت هم خوابیده‌اند. همه مثل تو با چشم‌ها و دهان‌های باز خوابیده‌اند و خوراک ضیافت کرم‌ها و مگس‌ها و موش‌ها شده‌اند تا آنها، سرحوصله پوست‌های نازکشان را که مثل بختشان سیاه است، بخورند و بعد بی‌آن که گوشتی پیدا کنند، سپیدی استخوان‌هایشان را به رخ زندگان بکشند. ببین! در همین 3ماه گذشته 29هزار کودک دیگر مثل خودت به خواب رفته‌اند و دیگر بیدار نشده‌اند، اینجا سرزمینی است که بی‌درد مردن، آرزوی ساکنانش شده است و آن وقت تو، با این تن نحیف افتاده بر زمین زیر تیغ آفتاب، تا کی می‌خواهی با مرگ چانه بزنی؟ مگر نمی‌دانی اینجا هر روز 100 نفر از گرسنگی می‌میرند. تو هم یکی از سهمیه 100 نفری امروزی نازنینم و این را همه فهمیده‌اند جز خودت که هنوز بیداری، که هنوز با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنی، که همه زورت را جمع کرده‌ای تا دست لاغرت را بالا بیاوری و کمک بخواهی.

نترس! آرام بگیر! برای بیداری تقلا نکن. بخواب تا شاید خواب محال‌های زندگی‌ات را ببینی، خواب تکه‌ای نان که بشود سق زد و جرعه‌ای آب که سوزش حلقت را کم کند و لب‌هایت را طوری تر کند که آهسته مادرت را صدا کنی، بخواب طفلکم! بخواب یا دستکم آن چشم‌های درشت و سیاه را ببند، اینجا هیچ چیز دیدن ندارد.

نظرسنجی

با سلام خدمت تمام خوانندگان عزیز

یه نظر سنجی گذاشتم راجب موزیک های جدید وبلاگ

به نظر شما کدام موزیک از همه قشنگتره

سعی کردم فقط موزیک های شاد رو انتخاب کردم.

از بس غمگین انتخاب کردم روحیه ام خراب شده.

وگرنه خواننده های خوبی بودن مثل مهدی حامیان،مازیار فلاحی،محسن یگانه و...

ولی چون غمگین بودن انتخاب نکردم.

هر آهنگی رو هم که دوست دارین تو نظرات بنویسید تا بعد از ارزیابی و بررسی نظرات

دیگران تو وبلاگ قرار داده بشه.

ممنونم دوست خوبم با تمام وجود ممنونم

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد . .


تو زندگی چیزهای زیادی هستند که ارزش دارن و ما با زود قضاوت کردن ها


سهل انگاری ها و ندیدن ها خیلی راحت از کنارشون رد میشیم

برای من یک دوست خیلی ارزش داره یک نفر خاص میگم یک نفر که پر از عشقه

و من حسرت عشقش که پاکه میخورم

من افتخار میکنم که دوستمه و افتخار میکنم که منم یه تیکه قلبش دارم اون فکر میکنه قلبش برای یه مدت کوتاه خواهم داشت اما من اون تیکه دل پر ارزش گزاشتم جایی که تا زمان مرگ با من باشه. این و میگم که بدونه تا همیشه توی قلب من خواهد بود تا ابدیت حتی بعد از مرگ چون به من مفهوم عشق رو یاد آوری کرد و بی هیچ انتظاری به من محبت ورزید . باورم رو به من برگردوند.

ممنونم دوست خوبم با تمام وجود ممنونم


فراموش کردن یا...

دیشب نزدیک ۲ ساعت تلفنی با یکی از دوستام حرف زدم. داشت درباره رابطه ای که نزدیک بود منجر به ازدواج بشه ولی شکست خورد حرف میزد. راستش خیلی دلم براش سوخت. این دوستم از این پسرهای خیلی مهربون و آروم بود. از این آدمهایی که وقتی بلایی سرشون میاد، آدم خیلی غصه اش میگیره و با خودش میگه: نه خدا، این حقش این بلا نبود… باهاش که حرف میزدم چند جا توی حرفاش گفت دیگه میخوام فراموشش کنم. نمیخوام بهش فکر کنم. یه مدت بهش امید داشتم فکر میکردم از روی لجبازی با من دست به اینکارها میزنه، حالا مطمئنم داره خود واقعیشو نشون میده. دیگه میخوام بذارمش کنار.

* و منم هی تشویقش میکردم که کار خوبی میکنی. اما خوب میدونم چنین چیزی نشدنیه. به نظرم آدم نمیتونه سیستماتیک کسی یا حادثه تلخی رو فراموش کنه. مثلا من امروز بگم میخوام فلان واقعه تلخ رو فراموش کنم و از فردا کم کم شروع کنه به کمرنگ شدن و چند مدت دیگه کاملا فراموش بشه! اصلا وقتی کسی میگه میخواد فلانی رو فراموش کنه، یعنی هنوز براش مهمه و داره بهش فکر میکنه. فراموشی بیشتر از اونکه یه برنامه ریزی فیزیکی داشته باشه، یه پروسه زمانی هست.

* بعدش بعضی آدمها رو هرکاری هم که بکنی نمیتونی فراموش کنی. یه سری از آدمها برای همیشه تو یه جایی از ذهن آدم ثبت میشن. حالا هرچقدرم که ازشون خاطره بدی داشته باشه که انگار مکانیزم ذهن اصلا برعکسه. آدمهایی که ما رو تحت فشار گذاشتن، مصیبتی بهمون وارد کردن، دردی به دردهامون اضافه کردن رو بیشتر یادش میمونه تا آدمهایی که در حق ما خوبی روا داشتن.

* یه سری چیزها هستن تو زندگی که نمیشه فراموش کرد. واقعا از ذهن آدم پاک نمیشن. تنها چاره اش اینه که باهاشون بسازی. چطور آدمهایی که درد جسمی دارن باهاش کنار میان؟ دردهای روحی هم همینطوره. بعد از یه مدت میپذیری که بخشی از ذهن و وجودت هستن. حالا اون آدم معلول ممکنه یه روز وقتی داره ویلچرش رو به زحمت از روی پله ها بالا میبره، به اونی که داره تند تند میدوه میره بالا حسودی کنه و یه لحظه دوباره دردش تازه بشه. دردهای روحی هم همینطوره. یک دفعه ممکنه توی تاکسی نشسته باشی و اصلا روز خوبی هم بوده باشه ولی یه آهنگ، یه صحنه گذرا، یه لحظه یادآوری دردی رو دوباره به خاطرت بیاره.


پی نوشت (1) : من که هر کاری نکردم نتونستم یکی رو فراموش کنم. نشد که نشد.الانم فقط یه دوستی ساده بینمون هست.باهاش کنار اومدم.

تنهاکاری که میتونستم انجام بدم


روی دیگر سکه کنکور

از دیروز بعدازظهر که کارنامه و رتبه کنکوری‌ها اعلام شده بعضی‌ها لب به هیچ چیز نزده‌اند، بعضی‌ها گریه امانشان را بریده و دیگر از چشم هایشان اشک نمی‌آید، بعضی هم در اتاق را به رویشان بسته‌اند، عده‌ای هم از آینده نگرانند.

این افراد که معمولا به رتبه مورد نظر نرسیده‌اند یا مجاز به انتخاب رشته نیستند، در هیاهوی کنکور، اعلام نتایج و انتخاب رشته از قلم می‌افتند. آنان معمولا به کاهلی و سهل‌انگاری متهم می‌شوند، گاهی هم آنان را با دروهمسایه و دوست و فامیل مقایسه می‌کنیم که چطور آنان در آزمون، رتبه مناسب‌تری آورده‌اند و در حالی که تو...!

بعضی خانواده‌ها هم با بی‌خیالی از این که ما اینقدر درس خواندیم چه شدیم، سعی می‌کنند با این داوطلبان همدردی کنند و عده‌ای هم هزینه کلان کلاس‌های کنکور و مشاوره را به رخ آنان می‌کشند و... همه اینها نشان می‌دهد که از نظر ما تمام راه‌ها بعد از تحصیلات متوسطه به کنکور ختم می‌شود، با وجود این‌که والدین و خانواده‌ها باور دارند کنکور در مراحل مختلف زندگی بخش ناچیزی را اشغال می‌کند که چه به سلامت از آن بگذری یا پشت آن متوقف شوی بازهم زندگی جریان دارد و هر کس با ابزار خاص خود به جلو حرکت می‌کند اما گویا شرکت در کنکور و کسب رتبه برتر به ضرورتی اولیه در زندگی جوانان تبدیل شده است که از دیروز تا به حال برخی جوانان به خاطر کسب نکردن رتبه مطلوب، زندگی را چون کابوس می‌بینند.

پرونده کنکور هر چند قرار است تا 3 سال آینده بسته شود، اما پیامدهای سوء آن باقی می‌ماند، چون حتی با حذف آن برخی خانواده‌ها معتقدند ادامه زندگی بدون ورود به دانشگاه غیرممکن است و این انگاره ذهنی، جوانان را با فشارهای عمیق روحی روبه رو کرده و ورود به دانشگاه بیش از آن که زمینه ساختن آینده جوانان باشد، بستری برای رقابت والدین جهت به رخ کشیدن ‌شان خانوادگی است.

متاسفانه تجربه سال‌های گذشته نشان داده که به خاطر همین ناکامی، برخی جوانان به فکر انتقام از زندگی می‌افتند و به دلیل کم‌تجربگی سعی می‌کنند به آن پایان دهند و تاسف‌بارتراین که، خانواده‌هایی که برای کلاس‌ های آمادگی کنکور و مشاوره تحصیلی فرزندان هزینه کلان صرف می‌کنند، پس از آزمون پشت آنان را خالی می‌گذارند یا بحران روحی آنان را با چند توصیه تکراری و خسته‌کننده خاتمه یافته تلقی می‌کنند، در حالی که این دسته از داوطلبان بیش از گذشته به مشاوره نیازمندند.

به دنبال یک آشیانه

معصومیتِ چهره اش زیر لایه آرایش غلیظش محو شده بود، مانتو و شلوارش طبق جدید ترین مد روز بود، با رنگی روشن و چشم گیر، آدامسی را به بدترین شکل ممکن می جوید. نگاه منتظرم را که دید، با تمسخری که در کلامش نمایان بود، پرسید:از این همه پرسیدن خسته نمی شی؟

اومد توی دهنم که بپرسم، تو از این همه آرایش کردن، از این همه بیهوده رفتن خسته نمی شی، که جلوی دهنم را گرفتم، همین جوریشم اینا به زور جواب می دادن وای به اینکه سر به سرشون بذاری. سکوتم را که دید، خندید و گفت: اگه چیزی یادت اومده بپرس؟

نگاهش کردم و گفتم: نه، منتظرم خودت بگی. تکه ای از موهای رنگ شده اش روی پیشانی اش ریخته بود، زیبا نبود، اما خوب با آرایشی که کرده بود، زیباتر می شد، نگاهش را دور تا دور کافه که خلوت بود گرداند و گفت: چی برات بگم که بیشتر خوشت بیاد؟

در کلامش تمسخر موج می زد، گفتم: من از حقیقت خوشم می آد.

با لهجه بسیار بدی حرف می زد، بعضی جمله ها را هم اشتباه می گفت، به یکباره نگاهش جدی شد و گفت: خود ما نمونه یه حقیقتیم، خوبه دارین می بینین. بعد از کمی سکوت ادامه داد: زندگی خیلی سخته، نمی دونم واسه ما تنها سخت بود یا واسه همه همین طوریه، اولش که چشم باز کردیم یه عالمه بچه دیدیم دور و برمون، با یه بابای معتاد، ننمون هم هر چی کار می کرد می ریخت تو شکم هشت تا بچش و اگه گاهی پولی هم داشت، بابام به زور ازش می گرفت و خرج عملش می کرد، همه وقتی بچه ان یاد می گیرن چطور درس بخونن، یا خیلی چیزای دیگه، اما ما از درسای زندگی خماری و نعشگی رو خیلی خوب یاد گرفتیم، همش گرسنگی همش زجر، تا اومدم خوب و بد و تشخیص بدم بابام شوهرم داد به یکی بدتر از خوش، چهل سالش می شد، اما من تازه سیزده سالم می شد، وضعم خیلی بدتر از خونه بابام بود، شوهرم هروئینی بود، از اولش هم می دونستم خواستگاری که بابام بیاره از این بهتر نمی شه. باید روزی چند ساعت از دوستای شوهرم پذیرایی می کردم، پابه پای بساطشون چای می ریختم، چند ماه بعد زد و حامله شدم، اصلاً راضی نبودم، نمی دونم شانس آوردم یا خدا خواست که بچه مرده به دنیا اومد، اون قدر خرج شوهرم بالا رفت که دست به دامان من شد، براش کار می کردم، مواد می فروختم، یه چند باری هم رفتم خونه بابام اما کسی تحویلم نگرفت. کم کم آلوده کار شدم، با چند تا پخش کننده مواد آشنا شده بودم، پول خوبی به دست می آوردم، همه رو خرج می کردم، خوراک خوب، لباسای خوب، سر و وضعیت که مناسب باشه بیشتر تحویلت می گیرن، تنها تلاشی که کردم و موفق هم شدم این بود که معتاد نشم و نشدم. این خودش یه پیروزی بود، چند ماه بعد شوهرم در اثر تزریق با سرنگ آلوده مرد. نه خونه ای داشت که برام بمونه و نه پولی، می دونستم خونه بابام هم که برم باید برگردم، به ناچار موندم، با حمید آشنا شدم مواد فروش بود، برام یه خونه اجاره کرد، خرجمُ می داد، در عوض شبا پیشش می موندم، چند ماه هم این طوری گذشت، یه بار دیگه حامله شدم، این بار بچم حروم بود، رفتم کورتاژ کردم البته کلی پول دادم، دیگه حمید زیاد تحویلم نمی گرفت، تنها براش مواد می فروختم، یکی دو بار به جرم ولگردی دستگیر شدم، هیچ وقت مواد همرام نمی کردم، شده بودم عین یه زباله تو دستای حمید و دوستاش، مثل من زیاد بودن، تازه امسال می شم بیست ساله، دیگه چیزی ازم نمونده، یه تن که هرشب گرسنه های هوس رو سیر می کنه، یه دل که سنگ سنگه، اول راه به ته خط رسیدم، شایدم به زودی معتاد شدم، خیلی مقاومت کردم اما نشد، به دنبال یک آشیانه بودم، اما حالا...

نفس عمیقی کشید، آدامسش را از دهانش در آورد و گوشه سینی گذاشت، نگاهی به ظرف بستنی اش انداخت و گفت: آب شد.
یه بستنی دیگه سفارش دادم، بی هیچ حرفی تا ته بستنی را خورد، بعد نگاه بی روحش را به چهره ام دوخت و گفت: دستت درد نکنه.
خندیدم و گفتم: قابلی نداشت.
نگاهش را به در خروجی کافه می دوزد، نگاهش می کنم، می خواهم چیزی دیگری بپرسم که بلند می شود و می گوید: من رفتم. خداحافظ.

به آرومی جواب خداحافظی اش را می دهم، هنوز چند قدم بر نداشته بود که گفتم: نگفتی اسمت چیه؟ لبخند زد و گفت: چه فرقی می کنه، شاید تباهی. و از در کافه بیرون رفت. از دور به او خیره شدم تا از خیابان گذشت، نگاهم هنوز به در است، اما فکرم روی کلمه تباهی می چرخد، خدایا چه آینده ای در انتظار این دختران خواهد بود؟

لاغر شدن به ضرب سی دی!

جل‌الخالق!... ما همه جور شیوه و وسیله‌ای برای لاغر شدن دیده و شنیده بودیم؛ مگر به شیوه صوتی و به شکل سی‌دی!... این مطلب را ما از خودمان در نیاوردیم، خبرگزاری برنا اینا که علی‌القاعده مربوط به جماعت جوان کشور است؛ طی یک گزارش نسبتا مبسوطی، از وجود یک‌سری سی‌دی‌های مخوف و مشکوک در بازار پرده برداشته که به قیمت 5500 تومان در اختیار خلق‌الله قرار داده شده و در آن ادعا می‌شود که با گوش دادن به این سی‌دی صوتی نیم ساعته، می‌توانید از بیخ لاغر شوید. تبلیغات روی سی‌دی بدین شکل است: «با گوش دادن به این CD لاغر شوید!» و نیز: «رسیدن به وزن ایده‌آل بدون رژیم غذایی!» و.. .قس علیهذاالقیاس!

تبلیغ منظوم:

چو «سی دی» نباشد، نگردی نحیف

نگردی تو تیپاً(!) لطیف و ظریف

بخر سی‌دی صوتی لاغری

سه سوته بکن هیکلت را ردیف!

اگر به روح اعتقاد دارید که حتما دارید؛ و اگر قادر به خریدن انواع ویتامین‌های مقوی گران نیستید؛ بشارت باد بر شما که از قرار نامعلوم، این CD با عنوان «ویتامین‌های صوتی روح‌بخش» در اختیار شما قرار می‌گیرد. هرچند که تا به همین ساعت مچی هیچ اطلاع درست و حتی نادرست از تاثیر‌گذاری آن روی افراد چاق و چله وجود ندارد. یا شاید هم که دارد، ولی بانک مرکزی و مرکز آمار ایران بنا به تصمیم دولت اعلام نمی‌کند. با این حال خوشحالیم که بروبچه‌ها آمارش را گرفتند.

در بخشی از کتابچه آموزشی همراه این CD توضیح داده شده است که این CD از طریق القائات غیرمستقیم در فکر فرد تاثیر می‌گذارد و شما با گوش دادن به یک صوت نیم ساعته که با جملات القائی، مناظر تجسمی رویایی و اصوات طبیعی [!؟] همراه است؛ لاغر می‌شوید.

هشدار: هنگام گوش دادن به CD مورد نظر، مواظب باشید خوابتان نبرد که ممکن است CD برای چندبار، هی از آخر به اولش برگردد و آنقدر پخش شود که از شدت لاغر شدن چیزی از شما باقی نماند. وقتی از خواب پا شوید که ببینید نیستید!

اصوات اقتصادی: هی ی ی.... آدم حسابی! کوفتت بشه این گوشت کیلویی بالای 12 هزار تومن که داری می‌خوری!... آخه چطوری از گلوت پایین می‌ره؟ به تو هم می‌شه گفت بشر؟!... راستی قبض آب و برق و گاز و تلفنت رو چه کار کردی؟... قبض روح نشدی؟!...

اصوات اجتماعی: روز روشن زدند قوی‌ترین مرد ایران را پیش چشم خلق‌الله کشتند؛ تو که دیگه عددی نیستی جوجه!... .پس چه جوری بدون کلاهخود و جوشن و لباس ضدچاقو بیرون می‌ری؛ الهی نمیری!...

بیشتر تامل کنیم...

جوان موتوری نعره می‌زند و مشتی به صورت مرد راننده پرتاب می‌کند. راننده ناسزایی می‌گوید و جوان موتوری آن را نثار اقوام و فامیل مرد راننده می‌کند. حالا عابران جمع شده‌اند، چیزی دیده نمی‌شود؛ اما صدای 2 مرد که فریاد می‌زنند، با صدای اذان مغرب که از بلندگوی مسجد در فضا می‌پیچد،‌ گوش را پر می‌کند.

روزهای روزه‌داری و لحظه افطار نه‌فقط برای روزه‌داران که برای روزه‌خواران هم از قداست و معنویت برخوردار است. اذان مغرب ماه رمضان و دعای ربنای قبل از آن، دست‌های بسیاری را به آسمان بلند می‌کند و دل‌های زیادی را به سمتی می‌برد؛ اما گاهی گرسنگی 16 ـ 15 ساعته، تشنگی، ضعف و بی‌حالی مانع کنترل ارادی رفتار و واکنش‌های افراد می شود. عصبانیت و بی‌حوصلگی معلول بارز گرسنگی است و متاسفانه چنان بر برخی رفتارها غالب می‌شود که جز گرسنگی ناشی از روزه، هیچ نصیبی را عاید روزه‌دار نمی‌کند.


برای کارکنان مراکز و ادارات، این روزها بی‌حوصله‌تر از گذشته‌اند و ارباب رجوع موظف است تا تاوان روزه‌داری آنان را بپردازد. فروشنده‌ها از جواب صریح و روشن به مشتریان خودداری می‌کنند، چون گرسنه‌اند و حوصله خوشرویی با مشتریان را ندارند.


رانندگان از جواب سلام مسافران طفره می‌روند و گاهی بر سر سکه‌ای ناقابل به آنان تندی می‌کنند. برخی مسافران هم دق‌دلی گرسنگی را بر سر راننده و در تاکسی خالی می‌کنند و... این صحنه‌ها که گاهی در ادارات ، مراکز فروش، تاکسی‌ها، اتوبوس‌ها و به طور کلی سطح جامعه دیده می‌شود، نشان می‌دهد که اصل و فلسفه روزه جز تحمل گرسنگی و تشنگی برای بسیاری از ما شناخته شده نیست.


برخی از ما روزه می‌گیریم چون از روزه‌خواری منع شده‌ایم؛ در حالی که روزه‌داری به معنی مهار بیشتر نفس و نظارت بر اعمال خود است. ما در لحظه اذان مغرب و افطار آن‌چنان گرسنه یک لقمه‌ایم که از یاد می‌بریم برای چه ساعت‌ها لب از خوردن فرو بسته‌ایم و به همین دلیل وقتی عنان از کف می‌دهیم، واژه‌هایی را به زبان می‌رانیم که افراد مست زمزمه می‌کنند یا آنقدر درگیر پوسته و شکل اعمالمان شده‌ایم که چرایی تحمل گرسنگی و تشنگی را به ذهن نمی‌آوریم.

پ ن پ های من (8)

به دوستم میگم دارم واسه چند روز میرم آبادان. میگه واسه کار داری میری؟
پـَـَـ نــه پـَـَـــ یه دماسنج خریدم دارم میرم تو دمای بالای 50 درجه تستش کنم

رفتم الکتریکی می گم آقا سه راهی دارین؟ میگه سه راه برق؟!!!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سه راه آذری، دربست

نصفه شب یکی از بالا درمون پرید تو حیاط داداشم گفت علی دزده؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ "زوروِ " داره از دست گروهبان گارسیا در میره

پسره اومده خواستگاریم میگم من الان می خوام درس بخونم می گه یعنی چند سال دیگه می خوای ازدواج کنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ 10 دقیقه صبر کنی این صفحه رو بخونم درسم تموم میشه

کارتمو دادم به بلیط فروش مترو میگه شارژش کنم؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم از شارژ خورشیدی استفاده می کنم

دارم با تلفن حرف میزنم. زنم میگه دوستت بود؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سارکوزی بود در مورد مناقشات اخیر خاورمیانه نظرمو می خواست(توضیح : من زن ندارم فقط برای باحال شدن و با معنی شدن جمله گفتم.)

تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم

با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟
میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه مشکل درون خانوادست خودمون حلش می کنیم

صدای خروپفش کشتمون ! تکونش دادم از خواب پریده، میگه سر صدام اذیتت می‌کنه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ جنس صداتو دوست دارم می‌خواستم بت بگم سعی‌ کن تو اوج که میری رو تحریرات بیشتر کار کنی‌!

تو تاکسی تنها نشستم میخوام کرایه حساب کنم طرف میگه 1 نفر؟!
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ 2 نفر حساب کن خورزوخان هم هست

حالا از تاکسی پیدا شدم به راننده نیگا میکنم، میگه باقی پولتو میخوای؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام یه دل سیر نیگات کنم که میری دلتنگت نشم!

داریم راه میریم با دوستام پام پیچ خورده، خوردم زمین میگه کمک می‌خوای؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ شماها خودتونو نجات بدین من اینجا میمونم مقاومت می‌کنم

تو حیاط دانشگاه تو انگلیس دارم با دوستم فارسی حرف میزنم، یارو اومده میگه خانوم شما ایرانی هستین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ انگلیسی هستیم فارسی یاد گرفتیم بتونیم صادقی گوش بدیم!
(درد دل: کاش منم فارسی بلد نبودم تا حرفای صادقی رو نمی فهمیدم. البته نه اون صادقی یه صادقی دیگه که بعضی ها خودشون می دونن...)

تو پارک رفتم دستشویی اومدم بیرون یکی جلومو گرفته! میگم پولیه؟
مبگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ من اینجا نشستم پشه ها نیان تو حین کار براتون مزاحمت ایجاد کنند

میگن کریستف کلمب وقتی رسید به امریکا سرش رو از پنجره کشتی کرد بیرون از یه سرخ پوست پرسید داداش اینجا آمریکاست؟
سرخ پوسته گفت پـَـَـ نــه پـَـَــــ ژاپنه ما هم چون شلوار پامون نیست از خجالت قرمز شدیم

رفتم داروخونه، میگم باند دارین؟ میگه باند پانسمان؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ باند فرودگاه ! میخوام فرود بیام !

جلو توالت عمومی… آقاهه میگه ببخشید شما هم تو صف توالت وایسادین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ما سوسکیم اومدیم عید دیدنی

تو رستوران پیشخدمتو صدا کردم. میگم آقا توی سوپ من مگس افتاده! میگه مرده؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ هنوز زندست، داره شنا میکنه، صدات کردم بیایی نجاتش بدی!

دراز کشیده بودم لب استخر. دوستم میگه آفتاب می گیری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ با خورشید مسابقه گذاشتیم، هر کی دیرتر بخنده برندس !

دارم کباب درست میکنم رو منقل و سیخای کبابو میگردونم. اومده خودشو لوس کرده با لحن بچه گونه میگه کباب درست میکنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم فوتبال دستی بازی میکنم

جلو عابر بانک تو صف وایسادم یارو می گه ببخشید شمام پول میخاین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خونه کامپیوتر نداریم میام اینجا فیس بوکم رو چک کنم

رفتم دفتر هواپیمایی میگم عجله دارم میشه پرواز امروز شیراز رو واسم چک کنید؟ میگه اگه جا داد بگیرم؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ نگیر بذار پر شه من فردام میام چک میکنم با هم بخندیم

سوار تاکسی شدم. یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود. میگم میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟ میگه اذییتتون میکنه؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گفتم کم کنی این یه تیکشو من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!

رفتم دستشویی عمومی در میزنم میگم یکم سریع تر. میگه شمام دستشویی داری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببینم شما کم و کسری نداری ؟!

رفتم دنبال دوستم، زنگ خونه رو زدم میگم منتظرم، میگه بیام پایین؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ بیا بالا پشت بوم، با هلیکوپتر اومدم

با دوستم رفته بودیم استخر غریق نجات اومده میگه میخوایین شنا کنین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم تو آب حل بشیم به عنوان املاح معدنی مردم استفاده کنن

سوسکه را کشتم جنازشو ورداشتم ببرم بندازم بیرون. همسرم بین راه نگاه میکنه میگه کشتیش؟
میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو دستشویی خوابش برده بود دارم میبرمش تو رختخوابش بخو ابه

سر کلاس آیین نامه رانندگی پلیسه یه تابلو را از من پرسیده. میگم عبور دوچرخه ممنوع. میگه این دوچرخه است؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَـــ تانکه. میگه پـَـَـ نــه پـَـَـــ و مرض! هنوز فرق دوچرخه با موتورگازی را نمیدونی؟


با دوستم رفتیم دکتر زیبایی ، منشیه میگه می خوای دماغتو کوچیک کنی؟
منم گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم بکوبم 4 طبقه بسازم!!!

تو کلاس دستمو بالا گرفتم......استاد میگه شما سوال داری؟؟؟
میگم پَــ نَــ پَــ تف زدم سره انگشتم دارم جهت بادو تعیین میکنم !

دارم تراکِت پخش می کنم تو خونه ی مردم ، بعد یه زنه اومده میگه آقا شما تراکت پخش می کنید؟

میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ !! نقاشی کشیدم دارم میندازم خونه مردم ، با اس ام اس بهم نمره بدن !


پی نوشت (1) : وای اصلا فکرشو نمیکردم این مطلب به سری 8 برسه...

فکر میکردم تو همون قسمت اول تموم میشه.ولی حالا خیلی خوشحالم چون با استقبال خیلی خوبی مواجه شد.البته دیگه اینقدر کپی تو کپی شد که هر سایتی الان یه بخش به اسم پ ن پ داره!!!